میگفت : مرا بجرم عضویت در یک گروه انقلابی مسلح دستگیر کرده و به زندان انداخته بودند
آقای گروهبان گارسیا هفته ای سه چهار بار مرا به شکنجه گاه میبرد و به سختی شلاقم میزد تا رفیقانم را لوبدهم
گهگاه که برای هوا خوری بیرون میآمدم همان گروهبان گارسیا میآمد کنارم می نشست، سیگاری روشن میکرد و برایم درد دل میکرد! چه صادقانه هم درد دل میکرد . اینکه حقوقش کفاف معاشش را نمیدهد . اینکه زنش میخواهد طلاق بگیرد . اینکه امسال کریسمس نتوانسته است برای مادرش هدیه ای بخرد
رومن گاری نویسنده فرانسوی داستان شگفتی دارد با این مضمون که یک یهودی که در اردوگاه نازی ها مورد شکنجه قرار گرفته بود سالها پس از جنگ یکی از شکنجه گرانش را در خانه اش پنهان کرده بود و مدت ها به او آب و نان میداده است.
وقتی پرسیدند چرا چنین کرده ای ؟گفته است : برای اینکه دفعه بعد با من مهربان تر باشد
آقای گروهبان گارسیا هفته ای سه چهار بار مرا به شکنجه گاه میبرد و به سختی شلاقم میزد تا رفیقانم را لوبدهم
گهگاه که برای هوا خوری بیرون میآمدم همان گروهبان گارسیا میآمد کنارم می نشست، سیگاری روشن میکرد و برایم درد دل میکرد! چه صادقانه هم درد دل میکرد . اینکه حقوقش کفاف معاشش را نمیدهد . اینکه زنش میخواهد طلاق بگیرد . اینکه امسال کریسمس نتوانسته است برای مادرش هدیه ای بخرد
رومن گاری نویسنده فرانسوی داستان شگفتی دارد با این مضمون که یک یهودی که در اردوگاه نازی ها مورد شکنجه قرار گرفته بود سالها پس از جنگ یکی از شکنجه گرانش را در خانه اش پنهان کرده بود و مدت ها به او آب و نان میداده است.
وقتی پرسیدند چرا چنین کرده ای ؟گفته است : برای اینکه دفعه بعد با من مهربان تر باشد
بگمانم حال و روزما ایرانی ها هم اکنون بی شباهت به داستان آن یهودی نیست