آقای پرولتاریا !!
میگوید :رفیق مان که از دانشگاه برکلی فارغ التحصیل شده بود یکی دو ماهی قبل از انقلاب بار و بندیلش را بست وراهی ایران شد تا بقول خودش به خلق های تحت ستم ایران یاری برساند.
یکی دو ماه بعد از انقلاب، یک روز جلوی دانشگاه تهران چند تن از همان خلق های تحت ستم ! ریختند روی سرش و دک و دنده اش را چنان خرد و خاکشیر کردند که کارش به بیمارستان کشیده شد
یک روز ما هم پا شدیم رفتیم بیمارستان عیادتش . دیدیم زار و نزار روی تخت خوابیده است و با صورتی ورم کرده و دستی شکسته و چشمانی کبود از درد بخود می پیچد .
یکی از رفیقان مان بخاطر اینکه دلداری اش بدهد در آمد که : رفیق ! بابت این اتفاق بسیار متاسفم ، آنها یک مشت اراذل و اوباش بودند که توی هر انقلابی سر و کله شان پیدا میشود .
رفیق مجروح زخم خورده مان سری به نومیدی تکان داد و گفت :
کدام اراذل و اوباش بابا ؟ آنهاخود پرولتاریا بودند !خود خود پرولتاریا بودند !!
یکی دو ماه بعد از انقلاب، یک روز جلوی دانشگاه تهران چند تن از همان خلق های تحت ستم ! ریختند روی سرش و دک و دنده اش را چنان خرد و خاکشیر کردند که کارش به بیمارستان کشیده شد
یک روز ما هم پا شدیم رفتیم بیمارستان عیادتش . دیدیم زار و نزار روی تخت خوابیده است و با صورتی ورم کرده و دستی شکسته و چشمانی کبود از درد بخود می پیچد .
یکی از رفیقان مان بخاطر اینکه دلداری اش بدهد در آمد که : رفیق ! بابت این اتفاق بسیار متاسفم ، آنها یک مشت اراذل و اوباش بودند که توی هر انقلابی سر و کله شان پیدا میشود .
رفیق مجروح زخم خورده مان سری به نومیدی تکان داد و گفت :
کدام اراذل و اوباش بابا ؟ آنهاخود پرولتاریا بودند !خود خود پرولتاریا بودند !!