هنگامیکه سپاهیان آغا محمد خان قاجار در تعقیب لطفعلیخان زند به کرمان تاختند و قلعه آن شهر را به محاصره در آوردند ؛ زنان کرمانی برای تقویت روحیه مدافعان قلعه ؛ این شعر عامیانه را با دنبک و دایره و طشت و نقاره دستجمعی میخواندند :
آغا ممد خان اخته
تن ات میره رو تخته
این هفته نه ؛ اون هفته !
آغا محمد خان وقتیکه به شاهزاده زیبا رو و سلحشور زند دست یافت او را به دست قاطر چیان خود سپرد تا به فجیع ترین وضعی بقتل برسانند .
او همچنین با کور کردن هزاران تن از مردم کرمان انتقام حیوانی خود را از آنان گرفت .
پس از مرگ دلخراش لطفعلیخان زند ؛ شعری دهان به دهان میگشت و مردم عقیده داشتند که این شعر را شاهزاده زند پیش از مرگ خود سروده است . شعر این است :
یارب ؛ ستدی ملک ز دست چو منی
دادی به مخنثی ؛ نه مردی ؛ نه زنی !
از گردش روزگار معلومم شد
پیش تو چه دف زنی چه شمشیر زنی !
در زمان و زمانه ما ؛ اگر چه شاهنشاه گریز پایمان اهل شمشیر و جنگ وسلحشوری و اینحرفها نبود ؛ اما بگمانم این شعر یکبار دیگر مصداق عینی پیدا کرده است و باید بگوییم : چه میخواستیم چه شدیم !!