این هم شعری از زبان یک آقای عیالوار بدهکار !!
من از آن روز که شوهر شده ام
من از آن روز که شوهر شده ام
از گدا نیز گداتر شده ام
عاقلی بودم و مجنون گشتم
عاقلی بودم و مجنون گشتم
غنچه ای بودم و پرپر شده ام
بس که رقصانده مرا خانم من
بس که رقصانده مرا خانم من
ناخودآگاه چو عنتر شده ام
هم به بقال گذر مقروضم
هم به بقال گذر مقروضم
هم بدهکار به مسگرشده ام
ظاهرا" شوهر خانم هستم
ظاهرا" شوهر خانم هستم
باطنا" کلفت و نوکر شده ام
دور از جان شماشب همه شب
دور از جان شماشب همه شب
اشک ریزم که چرا''نر''شده ام
هستی ام درره زن رفته به باد
هستی ام درره زن رفته به باد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر