دنبال کننده ها
۱۸ آذر ۱۳۸۹
خود را باش....
۱۶ آذر ۱۳۸۹
۱۵ آذر ۱۳۸۹
حکایت یک آدم سر به هوا ...!!!
۱۴ آذر ۱۳۸۹
در کتاب " روضه الصفا " می خوانيم که :
در دوره خلافت عبد الملک مروان ؛ مردی بنام عمرو بن سعيد ؛ با وی از در مخالفت در آمد و عليه وی قيام کرد .
بدستور مروان ؛ او را دستگير و سرش را از تن جدا کردند .
مردم به اعتراض بر آمدند و شور و غوغا بر خاست .
عبدالملک پرسيد : اين چه غوغا و فرياد است ؟؟
گفتند : يحيی بن سعيد با جمعی از متابعان ؛ بر در قصر ايستاده اند ؛ عمرو را ميطلبند .
عبدالملک گفت : از بام کوشک ( قصر) سر عمرو را در ميان اهل غوغا بينداز ؛ و ده هزار درهم هم بر سر ايشان بپاش ....
به موجب فرموده عمل کردند . مردم چون " زر " و " سر " ديدند ؛ بعد از برچيدن زر ؛ سر خود گرفتند ...-- يعنی به خانه های خود باز گشتند .-
حالا از شما خواهش ميکنم به اين پرسش پاسخ دهيد :
آيا مردم زمانه ما ؛ فرقی با مردم زمانه عبدالملک مروان کرده اند ؟ و يا اينکه با ديدن " زر " سر خود ميگيرند و به خانه های خويش باز ميگردند ؟؟
۹ آذر ۱۳۸۹
کفن جیب دار .....!!!
ختنه کشیش .....
۸ آذر ۱۳۸۹
۷ آذر ۱۳۸۹
یه روز یه ترکه .....
یه روز یه تركه....
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان
خیلی شجاع بود، خیلی نترس
یكه و تنها از پس ارتش حكومت مركزی براومد
جونش رو گذاشت كف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد
فداكاری كرد، برایایران، برای من و تو
برایاین كه ما یه روزی تواین مملكت آزاد زندگی كنیم
یه روز یه رشتیه ....
اسمش میرزا كوچك خان بود، میرزا كوچك خان جنگلی
برای مهار كردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش كرد
برایاین كه كسی تواین مملكت ادعای خدایی نكنه
اون قدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش كرد
یه روز یه لره بود
اسمش كریم خان زند بود...
*
یه روز ما همه با هم بودیم
فارس و كرد وترك و رشتی و لر و اصفهانی و عرب
تااین كه یه عده رمز دوستی ما رو كشف كردند
و قفل دوستی ما رو شكستند
حالا دیگه ما برای هم جوك میسازیم
به همدیگه میخندیم
واین جوری شادیم
و خیال میكنیم كه خیلی خوش میگذره!
نقل از : آینده نیوز
سنگ و آبگینه ....
۶ آذر ۱۳۸۹
خط سوم ....
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...