دنبال کننده ها

۲ شهریور ۱۳۸۹

در بند قاتلان ....

پامو که گذاشتم تو زندون عین بچه یتیما بودم …اونم زندون تو شهر غريب..! یکی از اینایی که با من اومده بود تو زندون بهم گفت : تا حالا زندون بودی ؟ گفتم : نه ! گفت : معلومه از قیافت !! جرمت چیه ؟ گفتم چک ! گفت چقدر ! گفتم پنج میلیون ! گفت : هر کی پرسید بگو صد میلیون ! گفتم چرا ! گفت بگی پنج میلیون کسی تحویلت نمیگیره ! باید ظرفای بقیه رو بشوری !

همیشه فک میکردم زندون مثه تو فیلماس ! دره اهنی و سلول و اینحرفا ! اما اینجا یه سوله بزرگ بود که چفت در چفت تخت سه طبقه زده بودن … شب که شد به همین رفیقمون گفتم کجا بخوابم ؟ گفت رو زمینم اگه جا گیر بیاری هنر کردی ؟ رو زمینم جا نبود ! گفت : بیا بریم تو بند قاف من رفیق دارم … مثه گوسفند سرم رو انداختم پایین رفتیم تو بند قاف … هوا که تاریک شد دیدم هر سه چهار نفر دور هم جمع شدن و شروع کردن به تریاک کشیدن ! به رفیقم گفتم مامورا نمیان ؟ گفت : شبا نه ! اینجا بند قافه داداش ! گفتم بند قاف یعنی چی ؟ گفت یعنی بند قاتلا ! جفت کردم بد جور ..گفتم یعنی اینا همه قاتل هستن … ؟ گفت : اره داداش … همه منتظر حکم هستن ! مامورا هم میترسن شبا بیان اینجا ! شب روی زمین توی همون بند قاف خوابیدم … چه خوابیدنی ! تا خود صبح بیدار بودم از ترس !

فرداش دنبال همشهریها گشتم که زود پیدا کردم … حرف مشهدیا تو زندون خریدار داشت … تا گفتم بچه مشهدم یکی یکی جمع شدن ! منو بردن پهلوی کامل مرد كلاه شاپويي که بهش میگفتن شاغلام … شاغلام گفت بچه کجایه مشهدی ؟ ادرس دادم و اشنا در اومدیم … جرمش کلاهبرداری بود ! تو محوطه داشتیم راه میرفتیم که یه نفر رو صدا زد … مارو به هم معرفی کرد و بهم گفت رضا اعدامیه …! به رضا گفت همشهریه … هواشو داشته باش … رضا دستمو گرفت و گفت بریم داداش … تو راه پرسید :مایه تیله چی داری ؟ گفتم : ای بدک نیست … دارم یه مقدار …گفت : با چی حال میکنی ؟ گفتم با رفیق باحال ! گفت : نه داداش منظورم ابکی …دودکی … گفتم چی ؟ گفت : حشیش ..تریاک … هرویین … شیشه ..کراک …. عرق …ابجو … هر چی میخوای برات ردیف میکنم ! گفتم نه داداش اهلش نیستم ! گفت : ک..و..ن با حالم اگه خواستی هست ! چشمام گرد شده بود … گفتم رضا جان من نوکرتم … بخدا اهلش نیستم …! گفت : یه دفه بگو بچه پیغمبری دیگه …. اومدی زندون چیکار !؟ مونده بودم این چه جور زندونیه که همه چیز راحت تر از بیرون توش گیر میاد !! حتی ک..و…ن با حال !!

۱ شهریور ۱۳۸۹



اندر آداب عطسه کردن و آروغ زدن و تف اندازی ....!!!

از آنجا که اسلام عزيز ؛ همچون همه دکان های دو نبشی که در سراسر عالم بنام حضرت باريتعالی گشوده شده ؛ هيچ سر و کاری با خرد و تعقل و منطق ندارد و برهان قاطع اش چيزی جز شمشير و تکفير و خرافات نيست ؛ قرن هاست که امت اسلام - مخصوصا بندگان به به گو و بع بع گوی مذهب تشيع ؛ در گندابی از خرافات و باورهای مسخره دست و پا ميزنند و علمای اعلام و اذناب و اصناب امامان کذاب چنان آشی برای شان پخته اند که گمان نميرود تا قيام قيامت و تا نفخه صور ؛ شيعيان مرتضی علی بتوانند از اين گنداب و گرداب بويناک ؛خودشان را بيرون بکشند .
در ميان ستارگان آسمان ولايت و امامت ؛ حضرت امام جعفر صادق ؛ با سخنان گهر بارشان ؛ چنان نانی روی سفره حضرات علمای اعلام گذاشته اند که تا قرن ها می تواند موجبات مکاشفات و ملاحظات و منازعات و مفاخرات آنان را فراهم کند ؛ چرا که با ماستمالی کردن فرمايشات ايشان ؛ علمای اعلام ؛ دکان شان پر رونق و سفره رنگين شان رنگين تر خواهد شد .
اجازه بفرماييد چند نمونه خدمت تان عرض کنم :

** از امام صادق عليه السلام روايت شده است که : خداوند در ماه مبارک رمضان ؛ سه گروه را نمی
آمرزد .
اول : شرابخوار
دوم : کسيکه با مسلمانی کينه توزی کند .
سوم : شطرنج باز

حضرت صادق عليه السلام ؛ در تفسير آيه “ فاجتنبوا الرجس من الاوثان “فرموده اند که : مراد از آن شطرنج است ؛ و تخته نرد از آن هم بد تر است !!و فرمود نگاهداشتن شطرنج و نرد کفر است و بازی با آنها شرک !!و تعليم آنها گناه کبيره !! و سلام کردن به کسيکه شطرنج بازی کند گناه است . و کسيکه دست در ميان آن گرداند ؛ چنان است که دست در ميان گوشت خوک گرداند ... و کسيکه نرد بازی کند مثل کسی است که گوشت خوک خورد ( به نقل از مجمع المعارف و مخزن العوارف – در مذمت قمار بازی و سحر و جادو – تاليف عالم ربانی ! محمد شفيع بن محمد صالح )

راستش ما نميدانيم که آن امام مرحول و اين امامک معلول ؛ شطرنج و تخته نرد را در ايران حلال فرموده اند يا نه ؟ اما ياد داستانی افتاديم که ميگويند بنده خدايی مرده بود و برده بودندش بهشت . در آنجا از بعضی بهشتيان پرسيد شما در آن دنيا چه کرده ايد که حالا به بهشت آمده ايد ؟؟
گفتند : والله ! ما قبلا بخاطر خوردن خاويار در جهنم بوديم . از روزی که امام خمينی خاويار را حلال فرموده اند ما را از جهنم به بهشت آورده اند !
آن بنده خدا نگاهی به دور و برش انداخت و ديد هزاران نفر روی ديوار حائل بين بهشت و جهنم نشسته اند .
پرسيد : چرا اينها آنجا نشسته اند ؟؟
گفتند : اينها کسانی هستند که بخاطر خوردن ودکا به جهنم رفته اند ؛ حالا آن بالا روی ديوار نشسته اند تا امام خمينی ودکا را هم حلال کند و آنها بپرند توی بهشت ..!!

حالا برای اينکه بدانيد اسلام عزيز چگونه از سير تا پياز زندگی تان را زير نظر دارد و حتی برای سرفه کردن و عطسه کردن و آروغ زدن و تف انداختن امت اسلام هم ثوابی و عقابی و جزايی و آدابی و ترتيبی فراهم فرموده است ؛ بخش هايی از کتاب مستطاب “ مجمع المعارف و مخزن العوارف “ در بيان عطسه و آروغ را برای تان نقل ميکنيم تا متوجه بشويد که عطسه کردن و آروغ زدن هم برای خودش جزا و پاداشی دارد و ممکن است بخاطر آروغی که پس از خوردن يک چلوکباب حسابی صادر فرموده ايد ؛ گناهان هفتاد ساله تان آمرزيده بشود و در آن دنيا با حور و غلمان و امام زين العابدين بيمار محشور بشويد .

نوشته است که : در آداب عطسه و آروغ و آب دهان انداختن ؛ از حضرت صادق عليه السلام منقول است که : مسلمان را بر برادرش ؛ حق لازم هست و چون او را ملاقات کند بر او سلام کند و چون بيمار شود او را عيادت کند . و چون عطسه کند او را دعا کند و بايد آنکه عطسه ميکند ؛ بگويد الحمد الله رب العالمين و لا شريک له .....
و از حضرت رسول صلی الله عليه و آله ؛ منقول است چون کسی عطسه کند او را دعا کنيد اگر چه دريا در ميان فاصله باشد !! ( آخر پدر آمرزيده ! آنکس که ّبين من و او يک دريا فاصله است من چگونه صدای عطسه اش را بشنوم و دعايش کنم .؟)

و در حديث صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است که : دهن دره از شيطان است ؛ و عطسه از جانب خداوند عالميان است .
و در حديث ديگر منقول است که حق تعالی را ؛ نعمت های بسيار بر بنده هست در هنگام صحت بدن و سلامتی اعضا ء و جوارح . و بنده فراموش ميکند که خدا را بر آن نعمت ها شکر کند . پس به اين سبب خدا امر ميفرمايد بادی را که در بدنش جولان ميکند از بينی اش بيرون آيد . پس از اين جهت مقرر کرده اند که در اين حال خدا را حمد کند . که اين حمد تلافی شکر آن نعمت ها باشد .

و از حضرت امير المومنين عليه السلام منقول است که : هر که بعد از عطسه بگويد الحمد الله رب العالمين علی کل حال ؛ درد گوش و درد دندان نيابد !!و از حضرت صادق عليه السلام منقول است هر که عطسه کسی را بشنود و حمد خدا کند و صلوات بر محمد و اهل بيت اش بفرستد ؛ درد چشم و درد دندان به او نرسد .

حضرت صادق عليه السلام در حديث ديگر فرمود : هر که عطسه کند و دست را بر روی بينی بگذارد و بگويد الحمد الله رب العالمين ؛ از سوراخ بينی او مرغی بيرون آيد از ملخ کوچکتر و از مگس بزرگتر !!!!تا برود بزير عرش ؛ استغفار کند برای او تا روز قيامت !!!!!
و در حديث ديگر فرمود : کسيکه عطسه کند تا هفت روز از مردن ايمن است !!

و اما در آداب آروغ زدن آمده است که : از حضرت رسول صلی الله عليه و آله ؛ منقول است که : کسی که آروغ زند ؛ سر بجانب آسمان بلند نکند . و فرمود : آروغ نعمت خداست !!

در آداب تف انداختن هم در اين کتاب مستطاب مطالب شگفت انگيزی آمده است که چون ما حال اخ و تف ائمه اطهار را نداريم از خيرش ميگذريم .


روزان آفتابی ؛ دیر است و دور نیست ...



در کجای فصل ؟؟

با صنوبری که روی قله ایستاده بود
- گونه روی گونه سپیده دم نهاده بود
موج گیسوان به دوش باد ها گشاده بود -
از نشیب یخ گرفت دره گفتم :

این نه ساحت شکفتگی است
در کجای فصل ایستاده ای ؟؟

مگر ندیده ای
سبزه ها کبود و بیشه سوکوار ؟؟
فصل ؛ فصل خامش نهفتگی است .

آن صنوبر بلند
با اشاره ای نه سوی دور دست ؛ گفت :

قد کوته تو راه را به دیده ی تو بست
گامی از درون سرد خود بر آی
پای بر گریوه ای گذار و در نگر
رود آفتاب و آب در شتاب
کاروان درد و سرد
در گریز نا گزیر
آنک آن هجوم سبز مرز نا پذیر .

در کجای فصل ایستاده ام ؟
در کرانه ای
که پیش چشم من
بهار شعله های سبز و سیره و سرود
در نگاه تو کبود و دود .

آز : دکتر شفیعی کد کنی

۲۹ مرداد ۱۳۸۹

درد بی دردی علاجش آتش است .....


ميگويند يک آقای هشتاد و چند ساله ای ؛ بليطش هفتاد - هشتاد ميليون دلار برنده شده بود .
ازش پرسيدند : با اين پول ميخواهی چيکار کنی . ؟؟
گفت : می خواهم هزار تا توالت عمومی توی شهر بسازم !!
پرسيدند : توالت عمومی ؟؟ برای چه ؟؟
گفت : برای اينکه مردم بروند به اين شانس من بشاشند !! آخر من در هشتاد و چند سالگی اينهمه پول را ميخواهم چيکار ؟؟

اين را گفتم تا خبری را برايتان بازگو کنم . اين خبر ظاهرا هيچ ربطی هم به اين لطيفه ای که برايتان تعريف کردم ندارد .

در خبر ها خواندم که در قطر ؛ يک شماره تلفن - در واقع يک شماره تلفن همراه - به مبلغ ده ميليون ريال قطری ؛ يعنی حدود سه ميليون دلار فروخته شد !!!

خبر گزاری فرانسه می گويد : اين تلفن همراه - يا بقول ايرانی ها اين موبايل - که شماره اش 66-66- 666است در قطر شماره نادری بحساب ميآيد و هشت نفر از خر پولان قطری خواهان خريد آن بودند و برای خريد آن سر و دست می شکستند .

سر انجام ؛ اين تلفن ؛ در يک حراج پر سر و صدا ؛ به يکی از آن بی دردان خر پول ؛ به مبلغ سه ميليون دلار فروخته شد
حالا چرا يک آدميزاد سه ميليون دلار بابت يک تلفن بی قابليت ميدهد ؟ بايد گفت دارندگی و برازندگی !!!

اين خبر را داشته باشيد تا خبر ديگری را به عرض شما برسانم .

صندوق کودکان سازمان ملل متحد ميگويد : در هر دقيقه ؛ ده کودک در جهان از گرسنگی ميميرند !! و پرسش من اين است : آن آقايی که سه ميليون دلار بابت يک تلفن همراه ميدهد ؛ نمی تواند اين پول را به همان کودکان گرسنه بدهد تا با لقمه نانی از چنگال مرگ بگريزند ؟؟

و می بينيد که دنيای ما چه دنيای شگفت انگيز هشلهفی است .

حالا به خبر ديگری توجه بفرماييد :

در تايلند ؛ يک فرستنده راديويی ؛ فقط برای سگ ها برنامه پخش ميکند !!
از اين فرستنده راديويی موسيقی خاص سگها پخش ميشود و مديران اين راديو از شهروندان تايلندی خواسته اند با استفاده از اين راديو اوقات خوشی را برای سگ های خود فراهم کنند .

موسيقی خاصی که از اين فرستنده راديويی برای سگها پخش ميشود از صدای پارس سگان ساخته شده و در حال حاضر ده تن از دانشجويان مدرسه موسوم به " مدرسه تربيت سگها " کار رتق و فتق امور اين راديو را بعهده دارند و برای سگ ها موسيقی توليد و پخش ميکنند

به قول بابا طاهر :
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
ببينم اين چنين است و چنين چون ؟؟
يکی را ميدهی صد گونه نعمت
يکی را نان جو آلوده بر خون

و حرف آخر اينکه : به گفته حضرت مولانا جلال الدين محمد مولوی : درد بی دردی ؛ علاجش آتش است .


۲۸ مرداد ۱۳۸۹

حور العين .....


اخيرا ؛ يکی از دوستان ؛ که بتازگی از ايران آمده است ؛ برای من کتابی آورده است تحت نام " هزار سئوال " .
اين کتاب که توسط انتشارات ناس در بيش از صد هزار نسخه به چاپ رسيده ؛ يکی از دهها کتابی است که توسط شهيد محراب حضرت آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب شيرازی نوشته شده است .
برای اينکه بدانيد چه ترهاتی را وارد فرهنگ ما ميکنند و چه اباطيلی را بخورد مردم ساده دل و خوشباورمان ميدهند ؛ اجازه بفرماييد يکی از سئوالاتی را که ايشان پاسخ فرموده اند برای شما باز گو کنم :
سئوال اين است : حور العين چيست و کيست ؟؟( بنقل از صفحه 85)
جوابی که حضرت آيت الله دستغيب مرقوم فرموده اند چنين است :

حور ؛ به معنی سفيد اندام است ؛ و وجه تسميه اش آن است که در اثر جمال و کمالش ؛ عقل در او حيران ميگردد که چه مخلوق لطيف و عجيبی است .
عين هم به معنای چشم است .
سياهی چشم ايشان ( يعنی حور العين ) در نهايت سياهی و زيبايی ؛ و سفيدی آن در نهايت سفيدی و در نهايت صفا و طراوت باشد .

در باره جمال و طراوت حوريان بهشتی ؛ روايات متعددی رسيده که در برخی ميفرمايند : آنان بقدری لطيف اند که هفتاد حله می پوشند ( يعنی هفتاد جامه ابريشمی به تن ميکنند !!) که هر کدام رنگی ويژه خود دارند ؛ مع الوصف ؛ از زير تمام حله ها ؛ بدن لطيفش نمايان است (ترجمه فارسی اش اين ميشود که اين حوريان با وجوديکه هفتاد جامه رنگين به تن دارند باز هم تن لطيف شان از زير اين هفتاد جامه هويدا است !!! )

در روايت ديگر اينطور تعبير ميفرمايد که : مغز استخوان ساق پايش نمايان است !!!!!يا کبدش مثل آيينه است که مومن ؛ صورت خودش را در آن می بيند !!!


حالا تصور بفرماييد آدم برود بهشت و يکی از اين حوران بهشتی نصيب آدم بشود ؛ آدميزاد بجای اينکه از داشتن چنين حور العينی خدا را سپاس بگويد ؛ اگر زهره ترک نشده باشد ؛ ترجيح ميدهد با سر برود توی جهنم تا با چنين حور العينی -که هم استخوان ساق پايش معلوم است و هم کبدش مثل آيينه است - هم صحبت نشود .

مجبورم آن شعر عاميانه را يک بار ديگر تکرار کنم که :
گفت حاجی تاج با طوبای زشت
گر تو یی طوبا ؛ گذشتم از بهشت


در نانوايی .....!!


حسين آقا رفته بود نانوايی تا نان بخرد .
سلام عليکی با آقای نانوا کرد و گفت :
- قربون دستت ! ميشه چار تا نون برشته بما بدين ؟؟
آقای نانوا گفت : بفرماييد برويد توی صف !
حسين آقا نگاهی به پشت سرش انداخت و ديد غير از او هيچ تنابنده ای برای خريدن نان نيامده است .
رو کرد به آقای نانوا و گفت : کدوم صف ؟؟
آقای نانوا با اخم و تخم گفت :
- بفرماييد توی صف آقا !!

حسين آقا به خيال اينکه نکند خواب می بيند دستی به چشمهايش کشيد و نگاهی به پشت سرش انداخت و ديد هيچکس ديگری برای خريدن نان نيامده است .
رو کرد به نانوا و گفت : داری سر به سرمون ميذاری ؟؟ کدوم صف ؟؟
آقای نانوا با خشم گفت :
- بفرماييد توی صف آقا !!بيخودی وقت ما رو هم نگيرين !!

حسين آقا دو سه قدم عقب عقب رفت و سه چهار دقيقه ای اين پا و آن پا کرد و دوباره آمد جلوی پيشخوان و به آقای نانوا گفت : قربون دستت ؛ ميشه چار تا نون برشته به ما بدين ؟؟

آقای نانوا عصبانی شد و سرش داد کشيد که : مرد حسابی ! مگه نگفتم برو توی صف ؟

حسين آقا دوباره دو سه قدم عقب عقب رفت و دو سه دقيقه ای هم صبر کرد و بعدش سنگی بر داشت و کوبيد به شيشه نانوايی و آنرا خرد و خاکشير کرد .

آقای نانوا هوارش در آمد که : مرد نا حسابی ! مگه مرض داری ؟ شيشه مغاز ه مو نو چرا شکوندی ؟؟ مگه عقلت پار سنگ ور داشته ؟؟

حسين آقا در آمد که : آقا ! اينهمه آدم توی صف وايسادن ؛ چرا يقه منو ميگيری ؟؟!!


۲۶ مرداد ۱۳۸۹

چه آدم هايی ...!!!


چند وقت پيش ؛ يک بانوی 87 ساله امريکايی بنام خانم RUTH LILLYمبلغ يکصد ميليون دلار از دارايی خودش را به مجله ادبی JOURNAL POETRY بخشيد تا اين مجله از انتشار باز نماند .
اين مجله که اکنون نود و چند سال است در شيکاگو منتشر می شود مجله ای است ويژه شعر ؛ و سر دبيری آن را در حال حاضر آقای JOE PARISI بعهده دارد
مجله ادبی journal Poetry دارای چهار نفر کادر تحريريه است و بنا بگفته سر دبير ش ؛ تاکنون هشت بار بخاطر بی پولی در معرض تعطيل قرار گرفته بود .
نکته بسيار بسيار مهم در اين قضييه اينجاست که بگفته سر دبير اين مجله ؛ خانم RUTH LILLY در اين هفت هشت سال گذشته ؛ بسياری از شعر ها و سروده هايش را برای چاپ به اين مجله فرستاده بود اما هرگز هيچيک از اشعارش در اين مجله بچاپ نرسيد ! با اين وصف ؛ اين خانم شعر دوست شعر پرداز ؛ يکصد ميليون دلار از دارايی خود را به اين مجله بخشيد تا از انتشار حود باز نماند .

آخ که چقدر دلم می خواهد دستان اين بانوی بزرگوار را ببوسم .


۲۵ مرداد ۱۳۸۹

عجب خری بود ...؟؟!!

روايت از علی (ع): اولين حيوانی که پس از رسول خدا(ص) از دنيا رفت عفير خر رسول خدا بود! اين خر با رسول خدا صحبت کرده بود ! و گفته بود : پدر و مادرم فدای تو، پدرم از قول پدرش و از قول جدش و جد جدش و ..نقل کرده که نوح (ع) جد من را در کشتی گذاشت و به مردم گفت ای مردم از نسل اين خر، خری متولد ميشود که رسول خدا بر او سوار ميشود، و من خوشحالم که آن خر هستم ! ـ 'عن امير المومنين علی قال ان اول شيی من ادواب توفی هو عفير حمار رسول الله ذالک الحمار کلم رسول الله فقال بابی انت و امی ���' ـ ( منبع: اصول کافی جلد ۱ ص ۱۸۴- کتاب الحجه باب ما عند الائمه من سلاح رسول الله )