پسرم بیمار شده بود. سرفه میکرد. میگفت یکی دوباری هم استفراغ کرده است .
مادرش تلفن کرده بود و داشت برایش نسخه پیچی میکرد . با لهجه غلیظ شیرازی قربان صدقه اش میرفت و میگفت :
الهی فدات بشم. لباس گرم بپوشی ها! غذاهای چرب نخوری ها. فلان قرص را حتما بخوری ها. اگر خوب نشدی برو داروخانه ، فلان شربت را بگیر روزی سه بار صبح و ظهر و شب یک قاشق غذا خوری بخور . فراموش نکنی ها!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر