در زمان ناصرالدینشاه ، روزی امیرکبیر که از حیف ومیل سفره های درباری به تنگ آمده بود به شاه پیشنهاد کرد برای یک روز آنچه رعیت می خورند را میل فرمایند!
شاه پرسید مگر رعیت ما چه میل می کنند؟
امیر گفت : ماست و خیار!
سر آشپزباشی به تدارکات چی دستور تهیه مواد زیر را داد :
ماست پر چرب اعلا ۱ من
خیار نازک و قلمی ورامین ۲ من
گردوی مغز سفید بانه ۳ کیلو
پیاز اعلای همدان ۱ من
کشمش اعلا و مویزِ شاهانی بدون هسته ۱ کیلو
نان مرغوب مغز دار خاش خاش دارِ دو آتیشه ۳ من
نعناع باغی اعلا و سبزیهای بهاره فلان مقدار …….
ناصر الدین شاه بعد از اینکه یک شکم سیر ماست و خیار تناول فرمودند ، فرمان به یک کاسهِ اضافه دادندو به امیرکبیر گفتند :
پدر سوخته ها رعایای ما چه غذاهایی می خورند و ما بی خبر بودیم!
از این پس هر کس نارضایتی کرد و کفرانِ نعمت ، به چوب و فلک ببندینش …
در زمانه ما هم در آن هنگامه شگفتی که آقای معجزه هزاره سوم بر کرسی ریاست جمهوری لمیده و سکاندار حکومت جاکشان بود یکی از خبرنگاران پرسیده بود که:
آقای دکتر! شما با این سفرهای استانی تان کلی خرج و مخارج بابت خورد و خوراک خودتان و همراهان و بادنجان دور قاب چین های تان روی دست ملت میگذارید .
آقای معجزه هزاره سوم هم با وقاحت تمام فرموده بود : ما ناهارمان را از خانه خودمان با خود میآوریم !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر