دنبال کننده ها

۴ بهمن ۱۴۰۲

پری آلبالویی با غمباد


زن : - والله ؛ شوهر من که مهمونی برو نبود ؛ با غریبه که هیچوقت خدا برو بیا نکرد . با خود ما هم به زور حرف میزد .
آخه نمیدونید آقا !ما هر چی خواستیم بخریم ؛ بپوشیم ؛ بخوریم ؛ گفت : " اندازه گلیم تون پاتون رو دراز کنین ؛ به گروه خونی تون نگاه کنین "
بابای همین نوه ام که به خواستگاری دخترم آمده بود ؛ قبول نمیکرد . می گفت : " طرف مهندسه ؛ به گروه خونی ما نمی خوره "
گفتم : " ای بابا ؛ پدرت خوش ؛ مادرت خوش ؛خب دختر تو هم لیسانسه "
دختر ها تا حالا تو روی باباشون وا نیستاده بودن . دخترم همون شب تمام کتاب هاش رو گذاشت جلوی باباش که داشت سیب پوست می کند .گفت : به این کتابها چه گروه خونی ای میخوره ؟ بگو فردا یکی همین اندازه پیدا کنم .
توی صورتم زدم گفتم : حیا کن دختر ! کشیدمش کنار . گفتم الآنه که بزندش . عقب عقب توی اتاق بردمش .
ول کن نبود . از توی اتاق داد میزد " فکر میکنی گروه خونیت " او " منفی یه. خوب فکر کن . ولی مال من آ- ب مثبته . آ- ب مثبت . آ-ب مثبت به تمام گروه خونی های دنیا می خوره ...
« مریم عباسیان »
طرح از : میترا نهرینی
May be an illustration
See insights and ads
All reactions:
Hanri Nahreini, Sheila Ziarati and 104 others

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر