سعدی میفرماید :
سنگی به چند سال شود لعل پاره ای
زنهار تا به یک نفس اش نشکنی به سنگ
در این صفحات دیگر از « پارسای سلیم و نیکمرد حکیم» نشان و نشانه ای نیست و همگان انگار خوی بهائم گرفته ، همچون پهلوانی تروشروی و تلخ گفتار و بد خوی و خیره رای، بجان هم افتاده و چون گرگان گرسنه به دریدن هم مشغولند .
عبید زاکانی میگوید : یکی پیش طبیب رفت که موی ریشم درد میکند
طبیب پرسید چه خوردی؟
گفت: نان و یخ
طبیب گفت : بروبمیر که نه دردت به درد آدمی میماند نه خوراکت.
حالا حکایت ما جماعت ایرانی است که هیچ کارمان شبیه آدمیزاد نیست و تنها هنرمان این است که پتکی به دست گرفته و به لعل شکنی مشغولیم .
و در این میدان ، ما قبیله اهل قلم ، همچون پروانه ای هستیم در مشت
چه آسان میتوان ما را کشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر