نوا جونی وآرشی جونی آمده بودند دیدن مامان بزرگ و بابا بزرگ. سه چهار روزی مهمان ما بودند. هوا آنقدر گرم بود نمیشد جایی رفت . نه پارکی ، نه جنگلی ، نه کنار رودخانه ای،
امروز آمدیم تاهو . آمدیم کنار دریاچه. هوا عالی است. بهترین زمان برای تن به آب سپردن.
نوا جونی و آرشی جونی بسرعت دوستان تازه ای پیدا کردند ما را از یاد بردند. پدر بزرگ و مادر بزرگ هم باید آشپزی کنیم !
آرشی جونی سرگرم ساختن خانه های شنی است و نوا جونی دراز کشیده است آفتاب میگیرد . نمیدانم کی به خانه های شنی آرشی جونی حمله خواهد کرد و داد و فغانش را در خواهد آورد . اینجاست که بابا بزرگ باید قاضی القضات بشود و بین طرفین دعوا صلح و آشتی بر قرار کند .
یکی از سخت ترین کارهای دنیا میانجیگری است والله!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر