یک روزی اینجا زندگی میکردم. کنار آبشار .
گاه و بیگاه میرفتم بقعه شیخ زاهد گیلانی . آنجا در سایه سار درختان نارنج درس می خواندم .
ساعت ها به بهانه درس خواندن آنجا پرسه میزدم تا « شهین » را ببینم. شهین گاه میآمد گاه نمیآمد . طاهره اما به هر بهانه ای سر وکله اش آنجا پیدا میشد، من شهین را دوست میداشتم . طاهره را دوست نمیداشتم . طاهره از شهین خوشگل تر بود اما من شهین را میخواستم .
ای روزگار ! با آدم ها چه میکنی؟
عکس: آرامگاه شیخ زاهد گیلانی - لاهیجان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر