هفتاد سالی داشت . همکاررادیویی مان بود .
میگفت : سید طباطبایی هستم !
میگفتم : سید طباطبایی یعنی چه ؟
میگفت : سید اولاد پیغمبر! و قاه قاه میخندید .
صبح ها وقتی به رادیو میآمد هنوز مست بود . مست بود و شنگول . نمیدانستم شب گذشته چند بطر ودکا را توی خندق بلا ریخته است . تا مرا میدید میگفت : آقای گیله مرد کبریت نزنی ها !
میگفتم : چرا ؟
میگفت : آتیش میگیرم .
ظهر که میشد بعد از پخش اذان ؛ میرفت توی استودیو ده دقیقه ای برنامه مذهبی رادیو را اجرا میکرد . همچنان مست بود این سید اولاد پیغمبر !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر