اگر روزی روزگاری کسی بما میگفت آدم هایی توی همین ینگه دنیا زندگی میکنند که ماشین زیر پای شان چهار میلیون و دویست هزار دلار قیمت دارد در جوابش میگفتیم برو عمو جان ! سر بسرمان نگذار ! مگر همچی چیزی هم ممکن است ؟
اگر روزی روزگاری یکی پیدا میشد بما میگفت توی همین کالیفرنیا آدم هایی هستند که قیمت خانه شان دویست سیصد میلیون دلار است باز می گفتیم : برو عمو جان ! برو عقل پیدا کن ! مگر میشود قیمت یک خانه دویست سیصد میلیون دلار باشد ؟شما هم عجب حرف های پوچی میزنی ها !
امروز ما رفته بودیم تعمیرگاه . ماشین مان را داده بودیم سرویس کنند. رفتیم یک لیوان قهوه برداشتیم آمدیم گوشه ای نشستیم تا ماشین مان حاضر بشود . در همین فاصله یک مجله ای را برداشتیم و ورق زدیم . اینکه میگویم مجله یکوقت خیال نکنید از آن مجله هایی است که می شود چهار کلام حرف حسابی در آن پیدا کرد ها ! بهتر است بگویم از آن مجله هاست که برای از ما بهتران چاپ میشود .
یکی دو صفحه اش را ورق زدیم کم مانده بود به مرگ مفاجات از دار دنیا برویم !
ماشین هایی را برای فروش گذاشته بود که هر کدام شان بین سه تا چهار میلیون دلار قیمت شان بود ! نه یکی نه دو تا هزار تا .
به خودمان گفتیم : یعنی روی کره زمین آدمهایی زندگی میکنند که فقط قیمت ماشین شان چهار میلیون دلار است ؟ مگر این ماشین صاحب مرده را از الماس و مروارید ساخته اند ؟ آخر ماشین چهار میلیون دلاری به چه کاری میآید ؟آیا با آن میشود به کره مریخ رفت ؟
مجله را هی ورق میزنیم و هی به خودمان میگوییم : ما نگاه … ما آه !
جای تان خالی رفتیم دیدن قصر ها . به به چه قصرهایی ؟ ارزانترین اش یکصد میلیون دلار بود . هفت تا اتاق خواب و دوازده تا توالت و حمام داشت . یک دریاچه خصوصی برای صید ماهی داشت . زمین تنیس و گلف داشت .
جای جناب هارون الرشید خالی که بیاید قصر سازی را از همین گرینگو های ینگه دنیایی یاد بگیرد .
حالا برای اینکه دل تان را بسوزانیم عکس چند تا از همان ماشین ها و قصر ها را اینجا میگذاریم و میگوییم امریکایی ها حق دارند که میگویند :
Good to be a king
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر