دنبال کننده ها

۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱

بد قولی بابا بزرگ

دیروز رفته بودم دیدن نوه ها.
آرشی جونی سرما خورده بود و بد جوری فین فین میکرد . حوصله نداشت از سر و کول بابا بزرگ بالا برود و شادمانه بخندد.
لاجرم با نوا جونی رفتیم کنسرت . کنسرت باباش.
سیصد چهار صد نفر آمده بودند . توی حیاط مدرسه زیر سایبان نشستیم و کنسرت بچه ها را تماشا کردیم . مامان بزرگ هم همراه مان بود.
بچه ها یکی دو ساعتی نواختند و ما هم تماشای شان کردیم . چهار پنج جور ارکستر بود. ارکستر سازهای بادی . ارکستر جاز . و ارکستر سازهای زهی.
بابای نوا جونی رهبری ارکستر را بعهده داشت . طفلکی چقدر هم زحمت کشیده بود تا کنسرت بی عیب و نقص اجرا بشود .
دو ساعت تمام نشستیم و هنرنمایی بچه ها را تماشا کردیم و لذت بردیم .
آنچه که بیش از همه توجهم را جلب کرد این بود که با وجودیکه ارکستر لحظه به لحظه عوض می‌شد و جایش را به ارکستر دیگری میداد کوچکترین اشکالی از بابت بلند گو و صوت و صدا پیش نیامد.
ده پانزده تا میکروفن اینجا و آنجا گذاشته بودند و هر لحظه هم جا بجایش میکردند اما کوچکترین مشکلی پیش نیامد .
یاد برنامه ها و کنسرت های ما ایرانی ها افتادم . هر جا که میرویم و در هر برنامه ای که شرکت می کنیم همیشه خدا با مصیبتی بنام میکروفن رو برو هستیم . یا خش خش میکنند . یا صدا نمی رسد . یا ناگهان وسط کنسرت نعره ای از دستگاه صوتی بر می خیزد که زن حامله ای اگر آنجا باشد از ترس بچه پس می اندازد .
دو ساعت آنجا نشستیم وبا خیال راحت از کنسرت لذت بردیم و خیلی چیز ها هم یاد گرفتیم.طفلکی بابای نوا جونی واقعا سنگ تمام گذاشته بود .
وقتی کنسرت تمام شد نوا جونی رو کرد بمن و گفت : بابا بزرگ ! مرا میبری پارک آنجا یکی دو ساعتی بازی کنم ؟
گفتم: چرا نه عزیزم ؟
رفتیم با هم رستوران برای ناهار. وقتی آمدیم بیرون دیدیم گرمای هوا شده است ۹۴ درجه فارنهایت . چنان گرم بود که انگاری از آسمان آتش می بارد.
به نوا جونی گفتیم برویم خانه کمی استراحت کنیم هوا که خنک شد میرویم پارک . قبول کرد رفتیم خانه . یکی دو ساعت آنجا بودیم دیدیم باید برگردیم خانه خودمان . لاجرم پا شدیم آمدیم خانه خودمان.
باور کنید دیشب تا صبح نمی توانستم بخوابم . هی از این پهلو به آن پهلو غلت و واغلت میزدم که چرا به نوا جونی چنین قولی داده و به قول خودم عمل نکرده ام.
حالا دنبال بهانه ای هستم راه بیفتم دو ساعت رانندگی کنم بروم نوا جونی و آرشی جونی را ببرم پارک تا آنها یکی دو ساعتی جست و خیز بکنند بعد پا شویم برویم با هم بستنی بخوریم .
May be an image of 1 person, child and park

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر