یاد داشت های حسن رجب نژاد - کالیفرنیا
دنبال کننده ها
۶ آبان ۱۴۰۰
بابا بزرگ شجاع
یک بابا بزرگ روس با آب و تاب از جانفشانی هایش در جنگ علیه آلمان هیتلری برای نوه اش سخن میگفت .
نوه اش گفت : بابا بزرگ ! اگر شما به این خوبی نجنگیده بودی حالا ما هم تاکسی های مان مرسدس بنز بود !
-قابل توجه آقای عظما و سرداران تریاکی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
کوفیان کفش مرا دزدیدند !
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
گويا فضا نوردان بر ماه ريده بودند ...!!!
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
لوطی پای نقاره
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر