دنبال کننده ها

۱۳ فروردین ۱۴۰۰

مدایح بی صله

پیغام و پسغام فرستاده بود که: جناب آقای گیله مرد ! قربان آن قد و بالای شما بشویم. ما وقتی نوشته های شما را میخوانیم تمام غم های عالم را از یاد می بریم !اصلا آقا حافظ و سعدی و اثیر الدین اخسیکتی باید بیایند از شما درس بیاموزند !!
گفتیم : آقا جان ! هندوانه زیر بغل مان نگذار ! ما خودمان چهل سال است آپاراتچی هستیم . لاک پشت را رنگ میکنیم بجای فولکس واگن میفروشیم . پهلوان زنده را عشق است .
شاعر و رمال و‌مرغ خانگی
هر سه تا جان می‌دهند از گشنگی!
حالا بگو‌ببینم منظورتان از این پاچه ور مالیدن ها ی ادیبانه چیست؟
فریاد و فغانشان به آسمان رفت که : ای گیله مرددانشمند ! نمیدانی ما اینجا در ترکیه به چه عذاب الیمی گرفتاریم . این دفتر پناهندگان سازمان ملل متحد سال هاست پرونده مان را این دست و آن دست میکند و نمیگذارد ما سر وسامانی بگیریم . چاره ای نداریم جز اینکه من و زنم برویم جلوی دفتر سازمان ملل بست بنشینیم . اعتصاب غذا کنیم ، قال و‌مقال راه بیندازیم بلکه کسی به داد مان برسد
پرسیدیم : از ما چه کاری برای تان ساخته است؟
گفتند : آقا ! صدای ما را بگوش جهان برسانید
گفتیم : کاکو ! ما اگر چه نه کد خدای جوشقان نه عامل زواره ایم، اما میدانیم همین یکی دو ماه پیش پانصد ششصد نفر از پناهجویان لیبی و سوریه و فلسطین و افغانستان و ایران در دریای مدیترانه غرق شده اند . هیچکس در هیچ جای دنیا برای شان تره هم خرد نکرده است . صدای دادخواهی شما را چگونه به گوش جهان برسانیم ؟
گوش فلک به ناله من نیست آشنا
من مرغک شکسته پر آسمانی ام
فردایش دیدیم کلی پیزر لای پالان مان چپانده و یک مدح نامه شداد و غلاظ برای مان فرستاده و چنان هندوانه ای زیر بغل مان گذاشته که خیال کردیم ما سلطان محمود غزنوی هستیم و ایشان عنصری بلخی .
گفتیم : آقا ! ترا به دستان بریده حضرت ابر فرض دست از سر مان بردار . با خواندن اینگونه مدایح بی صله ما حال مان بد میشود . استفراغ مان می‌گیرد . دست ‌‌و پای مان را گم میکنیم . حالا نمیشود ما را از این مدح نامه ها معاف بفرمایید ؟
فردایش دو‌باره دیدیم نشسته است و به سبک و سیاق منوچهری دامغانی یک مدح نامه پر ملاط دیگری سروده که با خواندن آن آدمی به خودش می‌گوید کاشکی به ثقل سامعه و ورم ملتحمه بصری گرفتار بودیم و چنین اباطیلی را نمی خواندیم ونمی شنیدیم !
پس فردایش دیدیم دو باره دست به قلم برده است و یک عالمه زور زده است و مدح نامه دیگری در باب قد و قامت رعنای ما سروده است
اول خیال کردیم فرمایش بطری است . دست آخر به جان آمدیم و گفتیم : آقا جان ! خدا از عمرمان بر دارد بگذارد روی عقل تان .حرف حساب تان چیست؟ از ما چه کاری برای تان ساخته است؟
در آمدند که : بله ! ما اینجا دو هزار دلار باید به وکیل بدهیم تا پرونده مان را پیگیری کند. حضرتعالی که از نوادگان اتول خان رشتی هستید و آنجا در ینگه دنیا توی حیاط خانه تان درختی دارید که دلاربه بار میآورد لطفا عجالتا دو هزار دلار از روی همان درخت بچینید برای مان بفرستید تا وقتی کارمان درست شد و از ترکیه به یک کشور اروپایی رفتیم فورا از خجالت شما در بیاییم و بدهی مان را باز پرداخت کنیم !
به رندان می ناب و معشوق مست
خدا میرساند ز هر جا که هست
گفتیم : آقا جان ! ظل عالی لایزال ! قربان آن چشمان ازرق شامی تان بشویم ما ! ما که شما را ندیده و نمی شناسیم . هیچ قرابت سببی و نسبی هم که با شما نداریم .سگ مان هم که نیامده است روی پرچین خانه جنابعالی شاشیده باشد ! اینجا آب میدود و نان میدود و ما هم به دنبالش . البته نشود بز به پچ پچی فربه اما آن قصاید و مدح نامه های تان را مگر بیتی چند حساب کرده‌اند؟
اگر مرحومان مغفوران عنصری و منوچهری و عسجدی هم سر از خاک بر میداشتند و قصیده بالا بلندی در باب قامت چون شمشاد مان میسرودند صله ای که میگرفتند خیلی ارزان تر از شما بود .حالا نمیشود شما آن مدایح تان را پس بگیرید و بگذارید ما اینجا نان و اشکنه خودمان را بلمبانیم وراست برویم راست بیاییم ماست مان را بخوریم سر نای مان را بزنیم ؟حالا نمیشود اینقدر پوست خربوزه زیر پای مان نیندازید ؟ خدا بسر شاهد است ما تا الان که چهل سال است ینگه دنیا هستیم هنوز نمی توانیم بیش از صد دلار را بشماریم ! چطوری بیاییم دو هزار دلار بشما بدهیم ؟ درخت توی حیاط خانه مان هم متاسفانه مدتهاست خشک شده و دیگر دلار بار نمیآورد. خانه آمیز والده مان هم که آنسوی دنیاست .
سرتاسر بازار همه دود کباب است
لب تشنه و سرگشته و بغداد خراب است
آقا! چشم تان روز بد نبیند . از فردایش دیدیم ما شده ایم شمر بن ذی الجوشن ! ‌و اگر دیر بجنبیم زنده و مرده مان را در گور خواهد لرزاند .
باز خدا پدر این آقای زاکر برگ را بیامرزاد که به آدمی امکان میدهد مزاحمان صیفی و شتوی را با چرخاندن مهره ای از صفحات فیس بوق به اسفل السافلین بفرستد و نفسی به راحتی بکشد و گرنه ممکن بود عینهو سگ یوسف ترکمن پاچه مان را بگیرد و یک قصیده دویست و پنجاه بیتی بسراید که شجره مان را به عبیدالله زیاد و یزید بن مهلب و معاویه بن ابی سفیان و ابن ملجم مرادی برساند . خدا بما رحم کرد .
بیخود نیست که میگویند خداوند از همه گردن کلفت تر است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر