دنبال کننده ها

۲۰ اسفند ۱۳۹۹

شرم زیستن

 رفیق شاعرم حسین شرنگ - که چند سالی است در غبار زمانه گم شده است - میگفت

زکریای رازی از آمیختن سرکه با مس به زنگاری دست یافت که به کار شستن و گند‌زدایی از زخم می‌‌آمد.
نوشتن هم برای من همان کار زنگار را با زخم‌های روان می‌‌کند. این هم یک جور پانسمان است. می‌‌نویسم و زخم‌ هایم را می‌‌شویم و می‌‌بندم.
شاهرخ مسکوب میگفت :
نوشتن ، درمان درد بیهودگی است .
می نویسیم تا بیهودگی های این زندگی هشلهف در زمانه ای تلخ و هشلهف را توجیه کنیم . تا بتوانیم شقاوت زندگی را تاب بیاوریم
تا شرم زیستن در این '' میهمانخانه مهمان کش روزش تاریک '' را از سر بگذرانیم.
چون نمی توانیم در برابر شقاوتی که در سرتاسر جهان جاری است کاری کنیم لاجرم می نویسیم تا توجیه گر ناتوانایی های خود باشیم
شاید هم مرثیه گوی ناتوانی خویشیم
نوشتن ، درد بی درمانی هم هست ، اعتیاد است ، پس بی جهت نیست که میگویند نویسنده آنکسی نیست که بتواند بنویسدبلکه آنکسی است که نتواند ننویسد .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر