رفته بودیم دیدن نوه ها . برای شان غذای ایرانی برده بودیم . روز قبلش زنگ زده بودیم به نواجونی که : نواجون جونی !چه غذایی دوست داری برایت بیاوریم؟
و نوا جونی گفته بود : گورمه سبزی!
دو سه ساعتی آنجا بودیم . در این دو سه ساعت آرشی جونی آمده بود چسبیده بود به بابابزرگ تکان نمی خورد . تلفن بابا بزرگ را هم بر داشته بود و سیر انفس و آفاق میکرد . نوا جونی طفلکی هر چه خودش را به آب و آتش زد بلکه دو دقیقه بیاید روی زانوی بابا بزرگ بنشیند این پدر سوخته آرشی جونی لجبازی کرد و اجازه نداد
.آرشی جونی هفته پیش تلفن بابا بزرگ را شکسته بود .
می پرسم : آرشی ، تلفن بابا بزرگ رو کی شکسته ؟
who broke my phone ?
میگوید : دایناسورها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر