دنبال کننده ها

۸ تیر ۱۳۹۹

با اسب ها


امروز رفتیم دیدن اسب ها - نام شان چیف و ریو-
نوا جونی و آرشی جونی دو سه ماهی بود اسب ها را ندیده بودند . ترس از ویروس کرونا همه مان را خانه نشین کرده بود .
اسب ها تا چشم شان بما افتاد شیهه ای کشیدند و سم به زمین کوبیدند و گردنی کشیدند و بدین سان خوش آمد مان گفتند .
آقای کوین خانه نبود . همسرش آمد و دروازه آهنی را گشود و نواجونی و آرشی جونی توانستند نیم ساعتی دستی به سر و گردن اسب ها بکشند و ناز و نوازش شان کنند
چشمان اسب ها را با پوششی پارچه ای پوشانده بودند . نوا جونی با نگرانی و دلسوزی کودکانه ای می پرسید چرا چشمان شان را بسته اند ؟
گفتیم : چون مگس ها روی چشم اسب ها می نشینند و آزارشان میدهند باید چشمان شان را بست تا کمتر آزار ببینند .
وقتیکه میخواستیم به خانه برگردیم اسب ها بیتابی میکردند . دور خودشان می چرخیدند . سم به زمین میکوبیدند و با زبان بی زبانی میگفتند : کجا؟ چرا تنهای مان میگذارید ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر