دنبال کننده ها

۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹

بنوش و بمیر


بنوش و بمیر !!
این رفیق هزار ساله و جان جانان ما جناب آنتون چخوف برادری داشت که نمایشنامه نویس و بازیگر تئاتر بود . اسمش حالا یادم نمانده. این آقای محترم دائم الخمر بود . یک روز جناب چخوف نامه ای به ایشان نوشت و گفت : من پزشکم . اگر شما به نوشخواری ادامه بدهی بزودی خواهی مرد .
برادرش در جوابش نوشت : بنوشیم میمیریم . ننوشیم هم میمیریم . پس بنوش و بمیر !
این قصه بدان آوردم که در این ایام محبس ، ما را حتی هوس نوشی و نوشانوشی نیست .
هر چند حافظ جان میفرماید :
می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک بر آمد و رطل گران گرفت
اما نمیدانیم چه حکمتی است از همان روزی که به حبس خانگی دچار آمده ایم ما را بی حضور دوست میل به نوشانوشی نیست و لب به « آن تلخ وش که صوفی ام الخبائث اش خواند »نزده ایم
شاید هم از می و می پرستی توبه کرده ایم و خود نمیدانیم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر