بچه گربه های من
پنج تا بچه گربه داشتم . هر پنج تا نارنجی. به رنگ نارنج.
یک روز رفته بودم پشت فروشگاهم دیدم صدای میو میوی بچه گربه ها میآید . اینور و آنور گشتم و دیدم خدای من ! یک گربه خالی مخالی آمده است آنجا پشت فروشگاهم در حاشیه مزرعه ذرت زیر جعبه ها و صندوق های میوه پنج تا بچه زاییده است. هر پنج تا نارنجی.
رفتم مقداری شیر خریدم آوردم گذاشتم نزدیکی های کاشانه شان. بچه گربه ها وحشی بودند . از آدم می ترسیدند و میرفتند توی هزار تا سوراخ سنبه مخفی میشدند.
هر روز برای شان شیر میخریدم . یواش یواش بزرگتر شدند . آهسته آهسته با من خو گرفتند . دیگر نمی ترسیدند . اما هنوز به من نزدیک نمیشدند .
رفتم برای شان غذای مخصوص گربه خریدم . این غذا را خیلی دوست داشتند.
صبح که سر کار میرفتم میدیدم آنجا جلوی دروازه آهنی چشم براه من ایستاده اند . تا ماشینم را می دیدند بسرعت برق و باد بسویم میدویدند . میو میو میکردند .گشنه شان بود .
من پیش از آنکه مغازه را باز کنم اول باید غذای بچه گربه ها را میدادم. تازه میخواستم روی یکی یکی شان اسم بگذارم . اسم ایرانی: جیران . حیران . آقا رضا. مورتوز
یک روز رفتم از والمارت یک پاکت بزرگ غذای گربه گرفتم . غذای خشک . آوردمش مغازه و یک کاسه پر گذاشتم جلوی بچه گربه ها . با چه ملچ ملوچی می خوردند .
فردایش آمدم مغازه . دیدم از بچه گربه هایم خبری نیست. چی شده ؟ چی نشده ؟نگران شدم . رفتم پشت مغازه . خشکم زد . هر پنج تا بچه گربه نارنجی نازنینم دراز به دراز افتاده و مرده بودند .
نمیدانستم چه اتفاقی افتاده. تا شب نمی توانستم کار کنم. دلم بد جوری شکسته بود .
پیش از آن هر روز خانم مرادی از استرالیا تماس میگرفت و احوال بچه گربه هایم را می پرسید. من هم از آنها عکس میگرفتم و برایش میفرستادم.
هر روز سفارش میکرد که گیلی جان ! مواظب گربه هایم باش ها !حالا نمیدانستم جواب خانم مرادی را چه بدهم .
شب خسته و دلشکسته و مغموم رفتم خانه . داشتم اخبار تلویزیون را نگاه میکردم. دیدم از مردم میخواهد از خریدن فلان نوع غذای گربه خودداری کنند.معلوم شد این غذای گربه که از چین آمده بود باعث مرگ هزاران گربه شده است .
این را هم بگویم که من از غذای چینی بدم میآید .لب به غذای چینی نمیزنم. همیشه خیال میکنم موشی ، ماری ، جانوری ، چیزی قاطی غذای شان است .
اما از روزی که بچه گربه های نارنجی نازنینم اینطوری قربانی شده اند هرگز جنس چینی نمی خرم.ترجیح میدهم جنس ویتنامی و هندی و سیرالانکایی و بنگلادشی بخرم اما چینی نه .
لطفا ملامتم نفرمایید.
هنوز مرگ بچه گربه های نارنجی نازنینم آزارم میدهد .
یک روز رفته بودم پشت فروشگاهم دیدم صدای میو میوی بچه گربه ها میآید . اینور و آنور گشتم و دیدم خدای من ! یک گربه خالی مخالی آمده است آنجا پشت فروشگاهم در حاشیه مزرعه ذرت زیر جعبه ها و صندوق های میوه پنج تا بچه زاییده است. هر پنج تا نارنجی.
رفتم مقداری شیر خریدم آوردم گذاشتم نزدیکی های کاشانه شان. بچه گربه ها وحشی بودند . از آدم می ترسیدند و میرفتند توی هزار تا سوراخ سنبه مخفی میشدند.
هر روز برای شان شیر میخریدم . یواش یواش بزرگتر شدند . آهسته آهسته با من خو گرفتند . دیگر نمی ترسیدند . اما هنوز به من نزدیک نمیشدند .
رفتم برای شان غذای مخصوص گربه خریدم . این غذا را خیلی دوست داشتند.
صبح که سر کار میرفتم میدیدم آنجا جلوی دروازه آهنی چشم براه من ایستاده اند . تا ماشینم را می دیدند بسرعت برق و باد بسویم میدویدند . میو میو میکردند .گشنه شان بود .
من پیش از آنکه مغازه را باز کنم اول باید غذای بچه گربه ها را میدادم. تازه میخواستم روی یکی یکی شان اسم بگذارم . اسم ایرانی: جیران . حیران . آقا رضا. مورتوز
یک روز رفتم از والمارت یک پاکت بزرگ غذای گربه گرفتم . غذای خشک . آوردمش مغازه و یک کاسه پر گذاشتم جلوی بچه گربه ها . با چه ملچ ملوچی می خوردند .
فردایش آمدم مغازه . دیدم از بچه گربه هایم خبری نیست. چی شده ؟ چی نشده ؟نگران شدم . رفتم پشت مغازه . خشکم زد . هر پنج تا بچه گربه نارنجی نازنینم دراز به دراز افتاده و مرده بودند .
نمیدانستم چه اتفاقی افتاده. تا شب نمی توانستم کار کنم. دلم بد جوری شکسته بود .
پیش از آن هر روز خانم مرادی از استرالیا تماس میگرفت و احوال بچه گربه هایم را می پرسید. من هم از آنها عکس میگرفتم و برایش میفرستادم.
هر روز سفارش میکرد که گیلی جان ! مواظب گربه هایم باش ها !حالا نمیدانستم جواب خانم مرادی را چه بدهم .
شب خسته و دلشکسته و مغموم رفتم خانه . داشتم اخبار تلویزیون را نگاه میکردم. دیدم از مردم میخواهد از خریدن فلان نوع غذای گربه خودداری کنند.معلوم شد این غذای گربه که از چین آمده بود باعث مرگ هزاران گربه شده است .
این را هم بگویم که من از غذای چینی بدم میآید .لب به غذای چینی نمیزنم. همیشه خیال میکنم موشی ، ماری ، جانوری ، چیزی قاطی غذای شان است .
اما از روزی که بچه گربه های نارنجی نازنینم اینطوری قربانی شده اند هرگز جنس چینی نمی خرم.ترجیح میدهم جنس ویتنامی و هندی و سیرالانکایی و بنگلادشی بخرم اما چینی نه .
لطفا ملامتم نفرمایید.
هنوز مرگ بچه گربه های نارنجی نازنینم آزارم میدهد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر