خاکی است که رنگین شده از خون ضعیفان
چهل سال پیش ، در آن هنگامه جهل و جنون و خون ، یکی دو سالی سر در تاریخ ایران فرو بردم به قصد کند و کاوی در جستجوی حقیقتی . حاصل این کندو کاو کتابی شد بنام "تاریخ دروغ " که در همان هنگامه بی سروسامانی ها و گسستگی ها و ترس و نفرت در آن کویر هراس بچاپ رسید .
این کتاب بارها و بارها بی اطلاع من در ایران بچاپ رسیده و برای کسانی نانی و برای من آوارگی به ارمغان آورده است .
میکوشم گاه و بیگاه بخش هایی از این کتاب را اینجا بگذارم باشد اهل خردی را بکار آید و خفته ای را بیدار کند تا بدانیم این آوار رنج و مصیبتی که قرن ها بر ما و میهن ما فرود آمده است از کجاست .
----------
"....با پیدایش نهضت اسلامی و انتشار شعار های بظاهر بشر دوستانه و مساوات طلبانه آن ، مردم گمان میکردند هدف اسلام در هم ریختن قیود طبقاتی و بهبود زندگی اقتصادی آنان است اما پس از استیلای تازیان بر ایران فاتحان عرب پس از کشتار های بسیار به غارت مردم و تحمیل مالیات های گوناگون سرگرم شدند .
روستاییان ایرانی با از دست دادن زمین ها و آزادی خود مجبور شدند در همین اراضی به مزدوری و بیگاری بپردازند و نان بخور و نمیری دریافت کنند و آن آزادی و مساواتی که اسلام وعده داده بود یکسره بر باد رفت
ابن خرداد می نویسد : " عمر به والی خود در بحرین هر ماه پانزده شاهی حقوق میداد . چون به او خبر دادند که حاکم در آن جزیره برای خود خانه ای ساخته است او را مورد بازپرسی قرار داد و پرسید پول ساختن خانه را از کجا آورده است .
اما از دوره عثمان - مخصوصا از آغاز حکومت بنی امیه - وضع بکلی دگرگون شد چنانکه در دوره هشام بن عبدالملک والی عراق بیست میلیون درهم حقوق میگرفت و صد میلیون درهم نیز از راه اختلاس بدست میآورد .
در عهد عباسیان ارقام مالیاتی بسیار سنگین بود کما اینکه در زمان مامون عراق یکصد و سی میلیون درهم ، خراسان هفتاد و سه میلیون، فارس بیست و چهار میلیون و شهر ری به تنهایی یکصد میلیون درهم مالیات میدادند .
پول هایی را که به زور شلاق از مردم بینوای ایران میگرفتند بمصرف عیاشی فاتحان تازی و بذل و بخشش های باور نکردنی میرسید. " .....مامون در شب زفاف با پوراندخت - دختر حسن بن سهل - کیسه ای پر گوهر نثار کرد که به هزار دانه الماس تابناک بی نظیر بالغ آمد .... و سی میلیون در هم انفاق کردند "
در دوره عباسیان شهر بغداد که بارگاه خلیفه بود در زر و زیور و مکنت و نعمت می غلتید و این شهر هزار و یک شب در زیبایی و جلال غرقه بود . بدیهی است که اینهمه زر و زیور جز از راه غارت مردم و چپاول دار و ندار آنها فراهم نمیگردید .
سفاح ، نخستین خلیفه عباسی وقتی در گذشت از وی جز " نه جبه و چهار پیراهن و پنج شلوار و چهار طیلسان و سه مطرف خز " باقی نماند اما منصور که بجای او نشست چندان در جمع آوری مال و ثروت حرص ورزید که پس از مرگ " ششصد هزار هزار دینار " از وی باقی ماند و بهنگام مرگ به مهدی فرزند خود گفت : " من ترا در این شهر چندان مال فراز آورده ام که اگر ده سال نیز خراج بتو نرسد ، ارزاق سپاه و نفقات و مخارج ثغور را بدان کفایت توانی کرد "
چه در دوره حکومت خون و بیداد امویان و چه در زمان حکومت سراسر خون و تزویر عباسیان توده های محروم ایرانی زیر بار کمر شکن ترین بهره کشی ها خرد میشدند و نهضت های رهایی طلبانه آنان - که در شکل ها و لفافه های گوناگون بوقوع می پیوست - با وحشیانه ترین شیوه ها سرکوب میشد .
در کتاب تاریخ طبرستان میخوانیم که :در زمان سلیمان بن عبد الملک اموی دهقانان طبرستان بسبب بهره کشی های دیو صفتانه وسنگینی بار مالیات ها و خراج ها بستوه آمدند و به یک قیام خونین دست زدند . خلیفه اموی یکی از سرداران خونخوار تازی بنام یزید بن مهلب را برای سرکوبی آنان به طبرستان فرستاد .
" یزید بن مهلب در گرگان سوگند خورد که با خون عجم آسیاب بگرداند . گویند بسیاری از جوانان و دلیران و مرزبانان را گردن زد . چون خون روان نمیشد برای اینکه امیر عرب را از کفاره سوگند نجات دهند آب در جوی نهاده و خون با آن به آسیاب بردند و گندم آرد کردند و یزید بن مهلب از آن نان بخورد تا سوگند خود وفا کرده باشد
(تاریخ طبرستان - ابن اسفندیار - ص۱۴۷)
خاکی است که رنگین شده از خون ضعیفان
این ملک که بغداد و ری اش نام نهادند ...........
نقل از کتاب : تاریخ دروغ - نوشته حسن رجب نژاد- انتشارات نوید شیراز -
این کتاب بارها و بارها بی اطلاع من در ایران بچاپ رسیده و برای کسانی نانی و برای من آوارگی به ارمغان آورده است .
میکوشم گاه و بیگاه بخش هایی از این کتاب را اینجا بگذارم باشد اهل خردی را بکار آید و خفته ای را بیدار کند تا بدانیم این آوار رنج و مصیبتی که قرن ها بر ما و میهن ما فرود آمده است از کجاست .
----------
"....با پیدایش نهضت اسلامی و انتشار شعار های بظاهر بشر دوستانه و مساوات طلبانه آن ، مردم گمان میکردند هدف اسلام در هم ریختن قیود طبقاتی و بهبود زندگی اقتصادی آنان است اما پس از استیلای تازیان بر ایران فاتحان عرب پس از کشتار های بسیار به غارت مردم و تحمیل مالیات های گوناگون سرگرم شدند .
روستاییان ایرانی با از دست دادن زمین ها و آزادی خود مجبور شدند در همین اراضی به مزدوری و بیگاری بپردازند و نان بخور و نمیری دریافت کنند و آن آزادی و مساواتی که اسلام وعده داده بود یکسره بر باد رفت
ابن خرداد می نویسد : " عمر به والی خود در بحرین هر ماه پانزده شاهی حقوق میداد . چون به او خبر دادند که حاکم در آن جزیره برای خود خانه ای ساخته است او را مورد بازپرسی قرار داد و پرسید پول ساختن خانه را از کجا آورده است .
اما از دوره عثمان - مخصوصا از آغاز حکومت بنی امیه - وضع بکلی دگرگون شد چنانکه در دوره هشام بن عبدالملک والی عراق بیست میلیون درهم حقوق میگرفت و صد میلیون درهم نیز از راه اختلاس بدست میآورد .
در عهد عباسیان ارقام مالیاتی بسیار سنگین بود کما اینکه در زمان مامون عراق یکصد و سی میلیون درهم ، خراسان هفتاد و سه میلیون، فارس بیست و چهار میلیون و شهر ری به تنهایی یکصد میلیون درهم مالیات میدادند .
پول هایی را که به زور شلاق از مردم بینوای ایران میگرفتند بمصرف عیاشی فاتحان تازی و بذل و بخشش های باور نکردنی میرسید. " .....مامون در شب زفاف با پوراندخت - دختر حسن بن سهل - کیسه ای پر گوهر نثار کرد که به هزار دانه الماس تابناک بی نظیر بالغ آمد .... و سی میلیون در هم انفاق کردند "
در دوره عباسیان شهر بغداد که بارگاه خلیفه بود در زر و زیور و مکنت و نعمت می غلتید و این شهر هزار و یک شب در زیبایی و جلال غرقه بود . بدیهی است که اینهمه زر و زیور جز از راه غارت مردم و چپاول دار و ندار آنها فراهم نمیگردید .
سفاح ، نخستین خلیفه عباسی وقتی در گذشت از وی جز " نه جبه و چهار پیراهن و پنج شلوار و چهار طیلسان و سه مطرف خز " باقی نماند اما منصور که بجای او نشست چندان در جمع آوری مال و ثروت حرص ورزید که پس از مرگ " ششصد هزار هزار دینار " از وی باقی ماند و بهنگام مرگ به مهدی فرزند خود گفت : " من ترا در این شهر چندان مال فراز آورده ام که اگر ده سال نیز خراج بتو نرسد ، ارزاق سپاه و نفقات و مخارج ثغور را بدان کفایت توانی کرد "
چه در دوره حکومت خون و بیداد امویان و چه در زمان حکومت سراسر خون و تزویر عباسیان توده های محروم ایرانی زیر بار کمر شکن ترین بهره کشی ها خرد میشدند و نهضت های رهایی طلبانه آنان - که در شکل ها و لفافه های گوناگون بوقوع می پیوست - با وحشیانه ترین شیوه ها سرکوب میشد .
در کتاب تاریخ طبرستان میخوانیم که :در زمان سلیمان بن عبد الملک اموی دهقانان طبرستان بسبب بهره کشی های دیو صفتانه وسنگینی بار مالیات ها و خراج ها بستوه آمدند و به یک قیام خونین دست زدند . خلیفه اموی یکی از سرداران خونخوار تازی بنام یزید بن مهلب را برای سرکوبی آنان به طبرستان فرستاد .
" یزید بن مهلب در گرگان سوگند خورد که با خون عجم آسیاب بگرداند . گویند بسیاری از جوانان و دلیران و مرزبانان را گردن زد . چون خون روان نمیشد برای اینکه امیر عرب را از کفاره سوگند نجات دهند آب در جوی نهاده و خون با آن به آسیاب بردند و گندم آرد کردند و یزید بن مهلب از آن نان بخورد تا سوگند خود وفا کرده باشد
(تاریخ طبرستان - ابن اسفندیار - ص۱۴۷)
خاکی است که رنگین شده از خون ضعیفان
این ملک که بغداد و ری اش نام نهادند ...........
نقل از کتاب : تاریخ دروغ - نوشته حسن رجب نژاد- انتشارات نوید شیراز -
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر