دنبال کننده ها

۲۹ بهمن ۱۳۹۷

لهجه ولایت


از دخترم می پرسم : این را از کجا خریده ای ؟ از آمازون ؟
میگوید : آمازون ؟ آمازون دیگر کجاست ؟
میگویم : عجب ؟ تو نمیدانی آمازون کجاست ؟
با تعجب میگوید : نه نمیدانم . کجاست ؟ فروشگاهی همین نزدیکی هاست ؟
میگویم : نه بابا جان ! آمازون ، آمازون ! همینکه صاحبش ثروتمند ترین مرد جهان است و تازگی ها زنش را طلاق داده و یک عالمه هم سرو صدا راه انداخته. بعدش روی یک تکه کاغذ می نویسم amazonو کاغذ را نشانش میدهم
میگوید : آها ! امه زان ، امه زان را میگویی ، آره از امه زان خریده ام . بعدش میخندد و میگوید : چرا به امه زان میگویی آمازون ؟
میگویم : چه میدانم والله ! خیال کردم آمازون درست است
چند دقیقه ای میگذرد . سر میز شام می پرسم : این رفیق قدیمی ات توماس در چه حالی است ؟
می پرسد : کی؟
میگویم : توماس ، همان که مامانش معلم است ، همان که میخواست فیلمساز بشودو یک فیلم هم ساخته بود که با هم رفتیم دیدیم
میگوید : آها ! تامس را میگویی ! حالش خوب است ، دارد زن میگیرد . تابستان میرویم عروسی اش !
توی دلم به هرچه مترجم ایرانی است لعنت میفرستم . به هر چه معلم انگلیسی هم بهمچنین .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر