این رفیق مان هوارش در آمده بود که چرا بعضیها بجای سیزده میگویند سینزه !
ما هم در جوابش چنین نوشتیم :
ما هم در جوابش چنین نوشتیم :
" آقا! اجازه بفرما معمای شما را حل کنم.
من لاهیجانی هستم یعنی لاهیجانی بودم ! چهل پنجاه سال است لاهیجان را ندیده ام . هزار سال پیش که ما کودک بودیم و در لاهیجان میزیستیم به سیزده میگفتیم سینزه !
حالا شما چرا در این دنیای هشلهف که سگ صاحبش را نمی شناسد همه معضلات جهان را ول کرده ای و به سینزه معجزه آسای ما چسبیده ای الله اعلم !
حالا شما چرا در این دنیای هشلهف که سگ صاحبش را نمی شناسد همه معضلات جهان را ول کرده ای و به سینزه معجزه آسای ما چسبیده ای الله اعلم !
ضمنا ما لاهیجانی ها یک عادت بدی هم داریم که اینجا توی امریکا هم دست از سرمان بر نداشته است و آن این است که اگر با دوستی یا رفیقی قدم زنان به در خانه مان برسیم نمیگوییم بفرمایید تو ! میگوییم : نمیفرمایید که ؟ یعنی اینکه عمو جان راهت را بکش برو !!
اینها را نوشتم تا بشما یاد آوری کنم اگر روزی روزگاری گذارتان به کالیفرنیا افتاد و خدای ناکرده زبانم لال رویم به دیوار خواستید به دولتمنزل آقای گیله مرد تشریف فرما بشوید حواس تان باشد که ما هنوز آن عادت رذیله ایام ماضی را از یاد نبرده ایم و وقتی قدم زنان به در خانه مان رسیدید خواهیم گفت نمیفرمایید که ؟
یعنی اینکه : بعله دیگر ! راهت را بکش برو عمو جان !!
اینها را نوشتم تا بشما یاد آوری کنم اگر روزی روزگاری گذارتان به کالیفرنیا افتاد و خدای ناکرده زبانم لال رویم به دیوار خواستید به دولتمنزل آقای گیله مرد تشریف فرما بشوید حواس تان باشد که ما هنوز آن عادت رذیله ایام ماضی را از یاد نبرده ایم و وقتی قدم زنان به در خانه مان رسیدید خواهیم گفت نمیفرمایید که ؟
یعنی اینکه : بعله دیگر ! راهت را بکش برو عمو جان !!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر