دنبال کننده ها

۱۳ شهریور ۱۳۹۶

آقای زردک ....

اسمش را گذاشته بودیم آقای زردک . صورتش عینهو زرد چوبه بود . انگاری خون در رگ هایش نیست . ته ریشی هم داشت . ته ریش که نه ، چهارتا و نصفی نخ زرد رنگ که روی صورت استخوانی اش ماسیده بود .
یکی دو سالی از ما کوچکتر بود . با یک دوچرخه قراضه میآمد مدرسه . مدرسه ایرانشهر لاهیجان . نه هرگز با کسی حرف و سخنی میگفت نه بازی میکرد . لباسش به تنش زار میزد . گشاد بود لباس بر تنش . اسم کوچکش یادم نمانده است ، اما نام فامیلی اش کریمی بود .
بابایش نزدیکی های مسجد چهارپادشاهان دکانک دخمه مانندی داشت که شنبلیله و گل گاوزبان و عرق کوت کوتو و سنبل طیب و گیاهان دارویی میفروخت .
درون دکانک آنقدر تاریک بود که هرگز ندانستیم آنکه پای پاچال ایستاده است چه شکل و شمایلی دارد . بنظرمان پیرمردی قوزی میامد .
آقای زردک یکی دو سالی به مدرسه مان میآمد . دو چرخه اش را به دیوار مدرسه تکیه میداد و میرفت سر کلاس .  من و پسر عموی شیطانم گهگاه میرفتیم باد لاستیک دوچرخه اش را خالی میکردیم . گاهی هم پنچرش میکردیم . از او بد جوری بدمان میآمد . نمیدانم چرا ؟

سالها گذشت . شاه شاهانی فرو افتاد و هیولای سپید موی دلسیاه آدمخواری بنام امام  بر اریکه قدرت نشست .
دو سه سالی در خون و جنگ و هراس و نکبت و التهاب و اضطراب گذشت .
روزی از شیراز به لاهیجان رفته بودم . دیدم بسیار پدران و مادران که سیاه پوش و عزا دارند .دیدم  چه سروهای بلندی بر خاک افتاده اند . و دیدم چه هراسی در فضا موج میزند .
پرسیدم اینان را چه کسی کشته است ؟
گفتند : کریمی
- کدام کریمی ؟
- همان زردک زردنبو !

همان زردک زردنبو اکنون بر کرسی دادستان انقلاب نشسته بود و بامداد و شامگاه فرمان قتل و اعدام صادر میکرد . صدها تن از بهترین ها را کشته بود و صدها تن نیز پای دیوار تیر باران  مرگ خود را چشم براه بودند . و مادران و مادران و مادران داغدار . و خواهران و خواهران در بند . و پدران و پدران شکسته قامت .  و سکوت و بغض و بغض و درد. و درد و درد و درد . و اشک خموشانه
پسر عمویم با اشک و حسرت و حیرت میگفت : پسر عمو جان !نکند دارد انتقام همان پنچری دوچرخه اش را از برادران و فرزندان و خواهران مان میگیرد ؟ نکند من و تو در ساختن و پرداختن چنین هیولایی مقصریم ؟
نمیدانم . نمیدانم . و همین ندانستن ها رنجم میدهد .  امروز وقتی تصاویرجگر سوزی از آدمسوزی ها و آدمکشی های  برمه را دیدم  به غزالی حق دادم که میگفت : خونخوار تر از نوع بشر جانوری نیست .


۱ نظر:

ناشناس گفت...

اینم سرنوشت ایشان
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%D9%86_%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C

ارسال یک نظر