آدمی را که بخت بر گردد
اسبش اندر طویله خر گردد
حالا حکایت ماست
دو سه هفته پیش رفته بودیم پیش دکترمان . اول از موی سر تا ناخن پای مان را معاینه کرد . بعدش گفت : فردا بیا برو بخش چی چی لوژی !
گفتیم : چشم !
فردایش رفتیم بخش چی چی لوژی .
دست و پای مان را بستند به انواع و اقسام لوله ها و سیم های دوربین دار . بعد از یکی دو ساعت گفتند : حالا تشریف تان را ببرید خانه تان دکترتان بعدا با شما تماس میگیرد .
فردایش دکترمان زنگ زد : جناب آقای فلانی ؟ حال حضرتعالی خوب است ؟ دماغ تان چاق است ؟
گفتیم : دکتر جان ؛ فعلا که داریم هوای بدون مالیات استنشاق میفرماییم !یقینا حال مان خوب است .
گفتند : از جراحی که نمی ترسید ؟
گفتیم : نه دکتر جان !( البته چاخان کردیم ها ! ) چه ترسی ؟ ما ناسلامتی از نوادگان آدمخواران صفوی هستیم ! از قبیله خونخوارانیم ! از خین و خین ریزی باکی نداریم کاکو !
گفتند : بنا براین روز 21 مارچ باید بروید روی تخت جراحی !
گفتیم : چه مرگ مان است دکتر جان ؟ پشه لگد مان زده ؟ خوب است که نفرمودید برویم روی تخته مرده شورخانه !
گفتند : ترموستات تان ورم کرده ! فردا پس فردا پرستارمان با شما تماس میگیرد و همه زیر و بالای بیماری تان را برایتان توضیح میدهد .
گفتیم : دکتر جان ؛ حالا چرا روز 21 مارچ ؟ مگر نمیدانید روز عید مان است ؟ نوروز مان است ؟ باید برویم عیدی بدهیم عیدی بگیریم .
گفتند : سو وات ؟
گفتیم : هیچی ! هیچی آقا !هر چه شما بفرمایید .
و حالا 21 مارچ است . بامدادی دلگرفته و غمگین . ابری و بارانی . . آمده ایم بیمارستان . قرار است چند دقیقه دیگر برویم زیر تیغ جراحی .
اگر مردیم از ما به مهربانی یاد آرید . اگر هم زنده ماندیم عیدی مان یادتان نرود . ما به یک بوس هم راضی هستیم ها !!
کالیفرنیا - نوروز 1396
اسبش اندر طویله خر گردد
حالا حکایت ماست
دو سه هفته پیش رفته بودیم پیش دکترمان . اول از موی سر تا ناخن پای مان را معاینه کرد . بعدش گفت : فردا بیا برو بخش چی چی لوژی !
گفتیم : چشم !
فردایش رفتیم بخش چی چی لوژی .
دست و پای مان را بستند به انواع و اقسام لوله ها و سیم های دوربین دار . بعد از یکی دو ساعت گفتند : حالا تشریف تان را ببرید خانه تان دکترتان بعدا با شما تماس میگیرد .
فردایش دکترمان زنگ زد : جناب آقای فلانی ؟ حال حضرتعالی خوب است ؟ دماغ تان چاق است ؟
گفتیم : دکتر جان ؛ فعلا که داریم هوای بدون مالیات استنشاق میفرماییم !یقینا حال مان خوب است .
گفتند : از جراحی که نمی ترسید ؟
گفتیم : نه دکتر جان !( البته چاخان کردیم ها ! ) چه ترسی ؟ ما ناسلامتی از نوادگان آدمخواران صفوی هستیم ! از قبیله خونخوارانیم ! از خین و خین ریزی باکی نداریم کاکو !
گفتند : بنا براین روز 21 مارچ باید بروید روی تخت جراحی !
گفتیم : چه مرگ مان است دکتر جان ؟ پشه لگد مان زده ؟ خوب است که نفرمودید برویم روی تخته مرده شورخانه !
گفتند : ترموستات تان ورم کرده ! فردا پس فردا پرستارمان با شما تماس میگیرد و همه زیر و بالای بیماری تان را برایتان توضیح میدهد .
گفتیم : دکتر جان ؛ حالا چرا روز 21 مارچ ؟ مگر نمیدانید روز عید مان است ؟ نوروز مان است ؟ باید برویم عیدی بدهیم عیدی بگیریم .
گفتند : سو وات ؟
گفتیم : هیچی ! هیچی آقا !هر چه شما بفرمایید .
و حالا 21 مارچ است . بامدادی دلگرفته و غمگین . ابری و بارانی . . آمده ایم بیمارستان . قرار است چند دقیقه دیگر برویم زیر تیغ جراحی .
اگر مردیم از ما به مهربانی یاد آرید . اگر هم زنده ماندیم عیدی مان یادتان نرود . ما به یک بوس هم راضی هستیم ها !!
کالیفرنیا - نوروز 1396
۳ نظر:
آقای رجب نژاد عزيز سال نو را به شما و خوانواده محترمتان تبريك ميگويم و آرزوی سلامتی و موفق بودن عمل جراحی شما را از صميم قلب دارم .
با احترام منوچهر از استكهلم
با سلام و تبریک سال نو ، منتظر مطالب جدیدتان بعد از عمل جراحی هستیم.
خدا بهتون سلامتی بده گیله مرد عزیز
ارسال یک نظر