دنبال کننده ها

۹ اسفند ۱۳۹۵

آرد سوخاری
این رفیق مان پرویز خان مهمان مان بود .
از من پرسید : شما توی خانه تان فلفل سبز دارید؟
گفتم : نمیدانم . بعدش یخچال را باز کردم و گفتم خودت بیا پیداش کن .
چند تا فلفل آنجا بود .برداشت و نگاه کرد و گفت : نه ! اینها شیرین است . فلفل تند میخواهم .
گفتم : همین هاست که می بینی
گفت : فلفل سیاه ندارید ؟
گفتم : نمیدانم . بگذار از همسرم بپرسم
 دستم را میگیرد ومیبرد پیش همسرم . به همسرم میگوید : این چه شوهری است که تو داری ؟نمیداند فلفل و نمک خانه اش کجاست !
خانمم میگوید : برو توی آشپزخانه؛ آن قفسه دست راستی را باز کن ؛ فلفل سیاه آنجاست
 پرویز خان فلفل را پیدا میکند و دو باره ملامتم میکند و میگوید : آخر تو چه شوهری هستی که نمیدانی نمک و فلفل خانه ات کجاست ؟
در همین موقع تلفن خانه مان زنگ میزند. خواهر عیال هم که بتازگی از ایران آمده مهمان ماست ۰۰ میروم گوشی تلفن را بر میدارم .شوهر اوست که از ایران زنگ میزند.
 سلام علیکی میکنم و گوشی تلفن را به خواهر خانمم میدهم .چند دقیقه ای حرف میزند وگوشی را میگذارد . بعدش رو بمن میکند و میگوید:میدانی چرا از ایران زنگ زده بود ؟
میگویم : نه
میگوید : از ایران زنگ  زده بود تا بپرسد آرد سوخاری کجاست !
ما پیش پرویز خان رو سپید شدیم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر