دنبال کننده ها

۱۴ دی ۱۳۹۵

موهبتی بنام شرم

محمد غزالی در کتاب کیمیای سعادت می نویسد :
" هر که نور عقل بر وی اوفتاد از " شرم " شحنه ای سازد که وی را بر هر چه زشت باشد تشویر ( شرمساری ) همی دهد ..."
اما گویی در قاموس نابکاران و قلتبانانی  که بر میهن ما چنگ انداخته اند چیزی بنام شرم وجود ندارد

دعوای آقای رییس جمهور کلید ساز و قاضی القضات کریه المنظر حکومت نکبتی اسلامی - یعنی دعوای بین بول و غایط - دارد بیخ پیدا میکند و یاد آور آن شعرمعروف است که :
گر پرده ز روی کارها بردارند
معلوم شود که در چه کارند همه
میگویند : یکی شکایت به دارالحکومه برد که فلانی پول مرا خورده است .
پرسیدند : شاهدی داری ؟
گفت : شاهدم خداست
گفتند : شاهدی بیاور که قاضی او را بشناسد .
حالا حکایت میهن بلا زده ماست

این فرقه که امروز به پیش آمده اند
در زیر لوای دین و کیش آمده اند
با سبحه و سجاده و ریش آمده اند
گرگ اند که در لباس میش آمده اند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر