حیرانی
آقا ! آدمیزاد گهگاه در کار خدا حیران میماند و نمیداند چه خاکی باید بسر خودش بریزد . اصلا نمیداند فردا پس فردا که کپه مرگش را گذاشت جایش بهشت است ؛ اعراف است ؛ دوزخ است ؛ کدام گوری است !
دو هزار سال پیش این آقای باریتعالی یک آدمیزاد مالیخولیایی بی آزاری را فرستاد که بما بگوید فرزند خداست . یک عده هم دور و برش جمع شدند و با اب و ابن و روح القدس شان عالمی را به گند کشیدند تا پرت و پلا های این بنده خدای مالیخولیایی را جهانشمول بفرمایند . حالا کاری نداریم که در این راه در طول سده ها چه خانمان هایی که بباد نرفت و چه جان های پاکی که فدا نشد و چه شهر ها و کشورها که به تباهی و ویرانی کشانده نشدند .
این آقای اهل حال نه تنها نوشیدن شراب و رقصیدن وخوشباشی و بجنبان و برقصان و شعر و ترانه و موسیقی ونقاشی و پیکره سازی را حرام نمیدانست بلکه به پیروانش توصیه میکرد بنوشند و بجنبانند و خوش باشند و ضمنا همسایه شان را هم دوست داشته باشند .
ششصد سال بعد یک غول بی شاخ و دم لندهورنتراشیده نخراشیده ای در صحاری سوزان عربستان پیدا میشود که هزار تا چاقو میسازد یکی شان دسته ندارد و میفرماید : اگرچه آن آقا زاده قبلی پسر خاله ماست اما در دین ما نه تنها نوشیدن و بجنبان و برقصان و نقاشی و پیکر تراشی و موسیقی و شادی و حتی آدم بودن ممنوع است بلکه بابت همان جرعه ای که آزار کسش در پی نیست باید عقوبتی جانفرسای را تحمل کنید و چشم براه روز صد هزار سال و کنده نیمسوز و نمیدانم افعی دو سر و اژدهای هفت سر و گرز آهنین و درخت زقوم و صحرای محشر باشید !
آقا ! از قدیم گفته اند دیگ را آتش جوش میآورد آدمیزاد را حرف . شما که الحمدالله غریبه نیستید . شما که از خودمانید . ما در کار این آقای خدا حیران مانده ایم . نزدیک است کفر و کافر بشویم . اما میخواهیم بعرض مبارک جناب آقای باریتعالی برسانیم که : ای خدایی که از خزانه غیب - گبر و ترسا وظیفه خور داری ؛ حالا که آن بالا بالاها جلوس فرموده و از قاف تا قاف و از حلب تا کاشغر در حیطه فرمانروایی حضرتعالی است میشود محبت بفرمایید و تکلیف ما آدمهای هرهری مذهب را که " میخواره و سرگشته و رندیم و نظر باز " روشن بفرمایید ؟ بنوشیم یا ننوشیم ؟ بجنبانیم یا نجنبانیم ؟ اگر بنوشیم جای مان قعر دوزخ است ؟ اگر ننوشیم یکراست به بهشت برین تشریف فرما میشویم؟
آخر خانه آبادان ! نکتد ما را دارید فیلم میکنید ؟خیال میکنید ریش مان را توی آسیاب سپید کرده ایم ؟ ما خودمان چهل سال است آپاراتچی هستیم ها !!!
آب از سر تیره است ای خیره خشم
پیش تر بنگر ؛ یکی بگشای چشم
عزت عالی مستدام .
دو هزار سال پیش این آقای باریتعالی یک آدمیزاد مالیخولیایی بی آزاری را فرستاد که بما بگوید فرزند خداست . یک عده هم دور و برش جمع شدند و با اب و ابن و روح القدس شان عالمی را به گند کشیدند تا پرت و پلا های این بنده خدای مالیخولیایی را جهانشمول بفرمایند . حالا کاری نداریم که در این راه در طول سده ها چه خانمان هایی که بباد نرفت و چه جان های پاکی که فدا نشد و چه شهر ها و کشورها که به تباهی و ویرانی کشانده نشدند .
این آقای اهل حال نه تنها نوشیدن شراب و رقصیدن وخوشباشی و بجنبان و برقصان و شعر و ترانه و موسیقی ونقاشی و پیکره سازی را حرام نمیدانست بلکه به پیروانش توصیه میکرد بنوشند و بجنبانند و خوش باشند و ضمنا همسایه شان را هم دوست داشته باشند .
ششصد سال بعد یک غول بی شاخ و دم لندهورنتراشیده نخراشیده ای در صحاری سوزان عربستان پیدا میشود که هزار تا چاقو میسازد یکی شان دسته ندارد و میفرماید : اگرچه آن آقا زاده قبلی پسر خاله ماست اما در دین ما نه تنها نوشیدن و بجنبان و برقصان و نقاشی و پیکر تراشی و موسیقی و شادی و حتی آدم بودن ممنوع است بلکه بابت همان جرعه ای که آزار کسش در پی نیست باید عقوبتی جانفرسای را تحمل کنید و چشم براه روز صد هزار سال و کنده نیمسوز و نمیدانم افعی دو سر و اژدهای هفت سر و گرز آهنین و درخت زقوم و صحرای محشر باشید !
آقا ! از قدیم گفته اند دیگ را آتش جوش میآورد آدمیزاد را حرف . شما که الحمدالله غریبه نیستید . شما که از خودمانید . ما در کار این آقای خدا حیران مانده ایم . نزدیک است کفر و کافر بشویم . اما میخواهیم بعرض مبارک جناب آقای باریتعالی برسانیم که : ای خدایی که از خزانه غیب - گبر و ترسا وظیفه خور داری ؛ حالا که آن بالا بالاها جلوس فرموده و از قاف تا قاف و از حلب تا کاشغر در حیطه فرمانروایی حضرتعالی است میشود محبت بفرمایید و تکلیف ما آدمهای هرهری مذهب را که " میخواره و سرگشته و رندیم و نظر باز " روشن بفرمایید ؟ بنوشیم یا ننوشیم ؟ بجنبانیم یا نجنبانیم ؟ اگر بنوشیم جای مان قعر دوزخ است ؟ اگر ننوشیم یکراست به بهشت برین تشریف فرما میشویم؟
آخر خانه آبادان ! نکتد ما را دارید فیلم میکنید ؟خیال میکنید ریش مان را توی آسیاب سپید کرده ایم ؟ ما خودمان چهل سال است آپاراتچی هستیم ها !!!
آب از سر تیره است ای خیره خشم
پیش تر بنگر ؛ یکی بگشای چشم
عزت عالی مستدام .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر