انتقام هندی ها !
آقای راج آمده بود دیدن مان . آقای راج سالهاست از هند آمده است امریکا و اینجا کشاورزی میکند . بادام و گردو تولید میکند .
از من می پرسد : از ایران چه خبر ؟
میگویم : والله خبر چندانی ندارم . میدانی که ما از دور دستی بر آتش داریم اما این را میدانم که اوضاع هشلهف قمر در عقربی است
پوز خندی میزند و میگوید : ما هندی ها خوب از شما انتقام گرفتیم ها !
با حیرت میگویم : هندی ها ؟ چه انتقامی ؟ و چرا ؟
میگوید : شما نادر شاه را به هند فرستادید تا از کشته ها پشته بسازد ،
ما هم خمینی را برای تان فرستادیم . این به آن در !
از من می پرسد : از ایران چه خبر ؟
میگویم : والله خبر چندانی ندارم . میدانی که ما از دور دستی بر آتش داریم اما این را میدانم که اوضاع هشلهف قمر در عقربی است
پوز خندی میزند و میگوید : ما هندی ها خوب از شما انتقام گرفتیم ها !
با حیرت میگویم : هندی ها ؟ چه انتقامی ؟ و چرا ؟
میگوید : شما نادر شاه را به هند فرستادید تا از کشته ها پشته بسازد ،
ما هم خمینی را برای تان فرستادیم . این به آن در !
دیدم راست میگوید این آقای راج کشاورز تخم حرام !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر