دنبال کننده ها

۲۲ دی ۱۳۹۴

آن هفتمین ترنج .....

* این شعر را خانم پوران فرخزاد - خواهر فروغ فرخزاد  - دهها سال پیش در سوک مرگ آن ترنج سخنگوی شهر سروده است
من این شعر را دهها سال است در ذهن و ضمیر خود حفظ کرده ام .
امروز صبح یکباره جرقه ای در خاطرم درخشید و دیدم دارم آنرا زمزمه میکنم . اسمش هست آن هفتمین ترنج . شعر زیبایی است :

در باغ سبز زندگی مادرم
روییده بود هفت ترنج طلایی
و مادر ؛ با هفت چشم پر از مهر
پاسدار خسته این باغ سبز بود .
اما ؛ یک روز سرد زمستان
که پلک های مادر از خواب گرم شد
دیو سیاه مرگ
که در طلب زیبا پری  سخنگوی شهر
از هفت بیابان گذشته بود
از ره فرا رسید
و بی تامل ؛ طلایی ترین ترنج باغ را
از شاخه چید .
فریاد چید چید !
مادر را ز خواب خوش پراند
اما چه سود ؟
چون دیو دل سیاه
زیباترین پری سخنگوی شهر را
با خود به عمق سیاهی کشانده بود .
اکنون بیچاره مادرم
در زیر شش ترنج پلاسیده فریاد میزند :
کو آن هفتمین ترنج ؟
وآن هفتمین
در زیر خاک
پوسیده میشود
پوسیده میشود .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر