دنبال کننده ها

۹ اردیبهشت ۱۳۹۴


ما را نفرمودند !!
------
در مجلسی که چندین و چند سال پیش بیرجندی ها برای تجلیل از اسدالله علم (وزیر دربار و نخست وزیر و ....) ترتیب داده بودند بطور اتفاقی یاتصادفی یا به توصیه ابراهیم صهبا ، خسرو شاهانی را هم دعوت کرده بودند 
شاهانی میگفت :
آنجا همه با خانم های شان بودند و من تنها بودم و کسی را نمی شناختم 
گیلاس مشروبی داشتم وگاهی لبی با آن تر میکردم
ناگهان یکی از آقایان نظامی گیلاس خود را بلند کرد و گفت :
- می نوشم بسلامتی جناب آقای علم
همه گیلاس های خود را بلند کردند . من هم گفتم : بسلامتی شما عزیزان که حضور دارید .
باز مشغول کار خود شدم و توجهی به دیگران نداشتم
دقایقی بعد آقایی که فرمان بسلامتی جناب آقای علم داده بودمرا مخاطب قرار داد و گفت :
چرا گیلاس خودتان را به سلامتی آقای علم بلند نکردید ؟
من هم گفتم :
در دیاری که شعور همه کم میگردد
صدر اعظم اسدالله علم میگردد !
آقا ! چشم تان روز بد نبیند ، بساطی بر پاشد و همه از من فاصله گرفتند و هر چه فحش و بد و بیراه بود نثارم کردند
نفهمیدم چطور از آن مجلس مرا بیرون انداختندو چطور خودم را به خانه رساندم
خلاصه اینکه : فقط مرا نفرمودند !!
"از یاد داشت های نصرت الله نوح "
نقل از : دفتر هنر -
شماره ۲۲

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر