دنبال کننده ها

۴ آذر ۱۳۹۳

شاعر گردن کلفت !!

آقا ! این آقای مولانا عجب آدم گردن کلفتی بوده ها ! باور نمیفرمایید ؟ پس بخوانید :
باز آمدم چون عید نو ؛ تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
چرخ ار نگردد گرد دل ؛  از بیخ و اصلش بر کنم
گردون اگر دونی کند ؛ گردون گردان بشکنم
گر پاسبان گوید که هی ! بر وی بریزم جام می
دربان اگر دستم کشد ؛ من دست دربان بشکنم .
والله ! ما که سی سال است در ینگه دنیا هستیم نه تنها جرات نداریم به هیچ دربان و دروازه بانی بگوییم بالای چشم مبارک تان ابروست بلکه همینکه چشم مان به پلیس و پاسبان و نمیدانم مامور اف بی آی و بقول حضرت فردوسی به " پنهان پژوهان " می افتد کم مانده است قالب تهی بفرماییم و به لقا ء الله مشرف بشویم ! توی عمر مان هم هرگز دست از پا خطا نکرده و آهسته رفته ایم و آهسته آمده ایم تا گربه شاخ مان نزند اما نمیدانیم چرا از این جماعت می ترسیم . بگمانم همان بلاهایی که سربازان گمنام امام خمینی سی سال پیش سرمان آورده اند چشم مان را از هرچه آدم اونیفورم پوش ترسانده است حتی اگر این آقا یا خانم اونیفورم پوش نگهبان باغ وحش باشد . 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر