هیچکس نام خانوادگی اش را نمیداند . همه " سرباز خوآن " می شناسندش .
سرباز خوآن هشتاد و چند سال پیش به جرم تجاوز و قتل یک دخترک هفت هشت ساله تیر باران شده است .
این سرباز نوزده ساله مکزیکی ؛ بعد ها بی گناه شناخته شد . بعد ها معلوم شد که آن دخترک مکزیکی را ؛ نه سرباز خوآن ؛ بلکه فرمانده او کشته است .
سرباز خوآن اما ؛ اینک سال هاست به یکی از قدیسان مردم امریکای جنوبی تبدیل شده است .
در شهر " تی وانا " - نزدیکی مرز های امریکا و مکزیک - در یک گورستان نیمه متروک و غبار آلود ؛ آرامگاه او زیارتگاه هزاران انسان است . هزاران انسان که در آرزوی رسیدن به امریکا ؛ از بولیوی و گواتمالا و پرو و نیکاراگوئه و ونزوئلا و کلمبیا و چین و ماچین با قطار های لکنته و اتوبوس های گرد گرفته و لباس های خاک آلود ؛ به تی وانا میآیند تا بخت خود را نه یک بار ؛ نه دو بار ؛ بلکه دهها بار برای گذشتن غیر قانونی از مرز های امریکا بیازمایند ؛ از کوه و کتل و رود و کویر های سوزان بگذرند و سر انجام در مزارع امریکا - با هراس و ترسی دائمی - لقمه نانی به کف آورند .
این جویندگان نان ؛ سرباز خوآن را پشتیبان و یاور مهاجران غیر قانونی می دانند و می شناسند .و در گورستان پرت و دور افتاده ای که اکنون خوابگاه ابدی این سرباز بی گناه تیر باران شده است - در یک ساختمان نیمه متروک آجری به رنگ خون ؛ شمعی و گلی و دخیلی می آویزند و از روح این سرباز بیگناه میخواهند یاری شان دهد تا بی مخمصه و درد سر و گرفت و گیری ؛ از مرز بگذرند و به سرزمین خوشبختی و پول و کار و نان و نور گام بگذارند .
اگر سری به گورستان شماره یک تی وانا بزنید آرامگاه غبار گرفته و غمزده سرباز خوآن را خواهید دید که در انبوهی از گل های پلاستیکی و شمع های نیمه سوخته غرق است .بر در و دیوار و سقف این آرامگاه حتی ؛هزاران نامه سپاس و هزاران کپی از گرین کارت امریکا نصب شده است .
آنها که سالها پیش ؛ به زیارت مزار سرباز خوآن آمده و برای عبور از مرز از او یاری خواسته بودند ؛ اینک پس از گذر سال ها و دهه ها ؛ به دیدارش میآیند و شمعی و گلی میآورند و دعایی میخوانند و کپی گرین کارت شان را بر در و دیوار مزارش نصب میکنند و او را سپاس میگویند .
سرباز خوآن هشتاد و چند سال پیش به جرم تجاوز و قتل یک دخترک هفت هشت ساله تیر باران شده است .
این سرباز نوزده ساله مکزیکی ؛ بعد ها بی گناه شناخته شد . بعد ها معلوم شد که آن دخترک مکزیکی را ؛ نه سرباز خوآن ؛ بلکه فرمانده او کشته است .
سرباز خوآن اما ؛ اینک سال هاست به یکی از قدیسان مردم امریکای جنوبی تبدیل شده است .
در شهر " تی وانا " - نزدیکی مرز های امریکا و مکزیک - در یک گورستان نیمه متروک و غبار آلود ؛ آرامگاه او زیارتگاه هزاران انسان است . هزاران انسان که در آرزوی رسیدن به امریکا ؛ از بولیوی و گواتمالا و پرو و نیکاراگوئه و ونزوئلا و کلمبیا و چین و ماچین با قطار های لکنته و اتوبوس های گرد گرفته و لباس های خاک آلود ؛ به تی وانا میآیند تا بخت خود را نه یک بار ؛ نه دو بار ؛ بلکه دهها بار برای گذشتن غیر قانونی از مرز های امریکا بیازمایند ؛ از کوه و کتل و رود و کویر های سوزان بگذرند و سر انجام در مزارع امریکا - با هراس و ترسی دائمی - لقمه نانی به کف آورند .
این جویندگان نان ؛ سرباز خوآن را پشتیبان و یاور مهاجران غیر قانونی می دانند و می شناسند .و در گورستان پرت و دور افتاده ای که اکنون خوابگاه ابدی این سرباز بی گناه تیر باران شده است - در یک ساختمان نیمه متروک آجری به رنگ خون ؛ شمعی و گلی و دخیلی می آویزند و از روح این سرباز بیگناه میخواهند یاری شان دهد تا بی مخمصه و درد سر و گرفت و گیری ؛ از مرز بگذرند و به سرزمین خوشبختی و پول و کار و نان و نور گام بگذارند .
اگر سری به گورستان شماره یک تی وانا بزنید آرامگاه غبار گرفته و غمزده سرباز خوآن را خواهید دید که در انبوهی از گل های پلاستیکی و شمع های نیمه سوخته غرق است .بر در و دیوار و سقف این آرامگاه حتی ؛هزاران نامه سپاس و هزاران کپی از گرین کارت امریکا نصب شده است .
آنها که سالها پیش ؛ به زیارت مزار سرباز خوآن آمده و برای عبور از مرز از او یاری خواسته بودند ؛ اینک پس از گذر سال ها و دهه ها ؛ به دیدارش میآیند و شمعی و گلی میآورند و دعایی میخوانند و کپی گرین کارت شان را بر در و دیوار مزارش نصب میکنند و او را سپاس میگویند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر