پس از بمباران مجلس شورای ملی توسط محمد علیشاه قاجارو تبعید و کشتار بسیاری از آزادیخواهان ؛ میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی نامه ای به مرحوم علامه دهخدا فرستاد که بگمانم روشنفکران امروزی ما باید آنرا بخوانند و از آن درس بیاموزند . آن باصطلاح روشنفکری که در آستانه انقلاب همراه با توده های نادان بر سر بام ها بانگ الله اکبر سر میداد . آن روشنفکری که سر از پا نشناخته ؛ با داشتن عنوان پر طمطراق و بی محتوای " دبیر کانون نویسندگان ایران " به دست بوس و پا بوس امام خمینی اش میرفت . آن روشنفکری که پس از پایان جنگ ایران و عراق به دریوزگی آقای سارق العلما میرفت و نور معرفت در سیمای بی ریش او میدید . آن روشنفکر پر مدعایی که از آن سید خندان حقه باز بعنوان " مصدقی دیگر " یاد میکرد . آن یاوه گوی هرزه درایی که چند گاهی سنگ " اعلیحضرت همایون رضاه شاه دوم! " را به سینه میزد . آن بادبادکی که اکنون واله و شیدای " رضا شاه کبیر ! " است و هر کلام مخالفی را با دشنام و عربده کشی پاسخ میدهد ؛ کاشکی کمی بخود بیاید و با خواندن این نامه طالبوف - که بیش از صد سال پیش نگاشته شده است - کمی از خودش خجالت بکشد :
و اما نامه طالبوف چنین است :
" امیدوارم که بزودی تمام پراکندگان وطن باز به ایران بر گردند و بجای مجادله و قتال ؛ در خط اعتدال کار بکنند ؛ یعنی خار بخورند و بار ببرند و کشتی مشرف به غرق وطن را به ساحل نجات بکشند . بدیهی است تا پریشان نشود کار به سامان نرسد .
عجیب این است که در ایران بر سر آزادی عقاید جنگ میکنند ولی هیچکس به عقیده دیگری وقعی نمیگذارد سهل است اگر کسی اظهار رای و عقیده نماید متهم و واجب القتل ؛ مستبد ؛ اعیان پرست ؛ خود پسند ؛ نمیدانم چه و چه نامیده میشود و این نام را کسی میدهد که در هفت آسیا یک مثقال آرد ندارد . یعنی نه روح دارد ؛ نه علم ؛ نه تجربه ؛ فقط ششلول دارد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر