دنبال کننده ها

۱۴ شهریور ۱۳۹۱

کله پز بر خاست جایش سگ نشست!!!

کله پز بر خاست جایش سگ نشست !!

**در میان نامه های خصوصی مرحوم دهخدا ؛ نامه ای است از معاضد السلطنه پیر نیا ؛ که ضمن آن با اشاره به دشمنی محمد علیشاه با آزادیخواهان؛ می نویسد:

-شاه تکلیف کرد که مشروطه میدهم به چند شرط:

یکی آنکه روز نامه ها آزاد نباشد.

دیگر اینکه انجمن ها ابدا نباشد.

سوم اینکه مجلس شورای ملی نباشد.

و دیدیم که محمد علیشاه از سلطنت خلع و در آوارگی و غربت در گذشت؛ اما بدون حضور او و بدون توپ و تانک لیاخوف و شاپشال روسی؛ روزنامه های آزاد و انتخابات آزاد و مجالس آزاد به افسانه ها پیوست .

میگویند: روزی ملا نصر الدین ؛ داد و هوار راه انداخته بود که: ای خلایق! به دادم برسید ! دزد آمده است و لحاف و بالش و زیر انداز و رو انداز و فرش و پرده و روپوش و زیر پوش و حوله و دار و ندارم را برده است!

مردم به خانه اش میروند و می بینند که تنها لنگی از ملا به سرقت رفته است . میگویند : ملا جان! تو که میگویی همه دار و ندارت را برده اند ؛ در حالیکه فقط لنگ حمامی به سرقت رفته است.

ملا هوارش در می آید که: ای خلایق! همان لنگ کهنه ؛ کار لحاف و بالش و زیر انداز و رو انداز و پرده و فرش و روپوش و حوله ام را انجام میداد!!

وقتی در جامعه ای انتخابات آزاد وجود نداشته باشد.

وقتی انجمن های آزاد به افسانه ها پیوسته باشد.

وقتی قلم ها در بند و اهل قلم در گورستان و زندان و تبعید و غربتستان باشند.

مردم تنها یک پناهگاه دارند : و آن پناه بردن است به طنز

و عجبی نیست اگر در این سی سالی که گذشت به اندازه سی قرن جوک و لطیفه خلق شده باشد.

یعنی می خواهم بگویم "طنز" کار روزنامه های آزاد و انجمن های آزاد و مجالس آزاد را به تنهایی انجام میدهد .و چه خوب هم انجام میدهد.

+++++++++++++

يادش بخير ! ما آن قديم نديم ها يک آقای آريامهری داشتيم که هم لولهنگش خيلی آب بر ميداشت و هم کباده ی ملک الملوکی دنيا را می کشيد .
اين آقای آريامهر ، يک ارتش چهار صد - پانصد هزار نفری داشت که به آن می گفتند ارتش شاهنشاهی!

يک دستگاه عريض و طويل شکنجه و آدمکشی داشت که به آن می گفتند ساواک !
يک وزارتخانه ی شداد و غلاظ برای سانسور و دهان دوزی داشت که به آن می گفتند وزارت اطلاعات!

يک وزارتخانه ی پر طمطراق ديگر برای خفقان و انديشه سوزی داشت که به آن می گفتند فرهنگ و هنر!!

يک حزب فرمايشی داشت که به آن می گفتند حزب رستاخيز ( يا به قول بر و بچه ها حزب رخت آويز)

يک مجلس بنشين و بر پای به به گوی مسخره ی تمام عيار داشت که به آن می گفتند مجلس شورای ملی !!!

يک مجلس ديگر پر از زندگان مرده و مردگان زنده و پير و پاتال های عهد دقيانوس داشت که به آن می گفتند مجلس سنا ( يا بقول ما مجلس ثنا و سپاس)
يک عده مفتخور بيکاره الدوله تافته ی جدا بافته ی بر ما مگوزيد داشت که به آنها ميگفتند والا حضرت و والا گهر!!

اما اين آقای آريامهر عينهو هندوانه ی ابوجهل بود! هر چه بيشتر آبش ميدادند کوچک تر ميشد!

و از آنجا که در دنيا هميشه به يک پاشنه نمیچرخد، های و هویی شد و طوفانی در گرفت وآن آقای گريز پا همه چيز را وانهاد و جانش را بدر برد و بعدش بقول معروف: کله پز بر خاست ، جايش سگ نشست!!!

حالا سی و چند سالی از آن قضايايی که ملت شريف و عزيز ايران گز نکرده پاره کرده بود ميگذرد و آن آريامهری که به کوروش ميگفت آسوده بخواب زيرا که ما بيداريم ،چنان آسوده زير خاک خوابيده است که بقول پير توس : تو گويی که هرگز ز مادر نزاد .....

در عوض ،حالا توی مملکت مان، بجای يک شاهنشاه، دويست سيصد تا شاهنشيخ داريم !! از شاهنشيخ آذربايجان - ملا حسنی - بگير تا شاهنشيخ خراسان - ملا طبسی - از شاهنشيخ هايی چون ملا رفسنجانی و ملا خاتمی و ملا خامنه ای بگير تا ملاهای رنگ وارنگ و ريز و درشت ديگر .....

بجای آن ارتش شاهنشاهی ، حالا سه چهار تا ارتش داريم که نه سرشان معلوم است نه ته شان!

بجای مجلس سنا و شورای ملی ، هفت هشت تا مجلس عجايب و غرايب داريم که هيچکدام شان هم خط همديگر را نمی خوانند و پايين پايين ها نمی نشينند و بالا بالا ها هم که جا نيست!!

بجای والا حضرت ها و والا گهر ها ، نو کيسه گانی داريم که به آنها می گويند آقا زاده!!

بجای ساواک عليه الرحمه !!انواع و اقسام سازمانها و بنياد های آدمکشی و آدم ربايی و آدمخواری را داريم و چون سور ناچی کم بود چند تايی ابو حمار و ابو ضلال و ابو قتال هم از غوغه آورده اند !!!خلاصه اینکه چنان اوضاع هشلهفی است که بقول همولایتی های ما سگ صاحبش را نمی شناسد

نميدانم داستان زرد آلو انک را شنيده ايد یا نه؟؟

يک آقايی، بهوای خوردن ميوه از ديوار باغی بالا ميرود و خودش را به بالای درخت ميرساند، اما چيزی جز زرد آلو انک گيرش نميآيد. در همين موقع باغبان از راه ميرسد و شروع ميکند به فحش و فضيحت که : فلان فلان شده! با اجازه ی چه کسی وارد باغ من شده ای؟

يارو در میآید که: آقا ! چرا بيخودی فحش و ناسزا ميدهی ! من بلبلم !! بلبل هم جايش روی درخت است!!

باغبان میگوید: اگر بلبلی پس آوازت کو ؟؟

يارو شروع کرد چهچه زدن . اما چنان صدای انکر الاصواتی داشت که صد رحمت به آوای دراز گوش!

باغبان گفت : یا للعجب! من توی عمرم بلبلی به اين بد آوازی نديده بودم.

و يارو در جواب در آمد که: خب عمو جان، بلبلی که غذايش زرد آلو انک باشد ميخواهی از اين بهتر بخواند؟؟

منظورم اين است که:اين علمای اعلام و فقهای شريفی که از حوزه علميه ی قم و شاه عبدالعظيم و نجف و مشهد و اصفهان و ... فارغ التحصيل شده اند عینهو همان بلبل زرد آلو انک خور هستند. نمی شود انتظار داشت که از ميان شان آدمی مثل گاندی و نهرو و عبدالناصر و مارشال تيتو و نلسن ماندلا بيرون بيايد . میشود ؟ البته که نه!!

راستی؛ چه میخواستیم بگوییم؟؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

استاد ارجمن جناب اقای رجب نژاد از سایت محترم خسن اقا ممنونم که مرا به اینجا رهنمون شد. سایت بسیار زیبا و با ارزشی داری . من که خیلی خوشم امد و نشستم و کامل مطالب را مطالعه کردم.بسیار زیبا و عمیق می نویسی. همیشه بنویس و مایوس نباش . که کارهای جالب مانا هستند. و کم کم مخاطبان خود را می یابند. امید وارم کاربران اینتر نت با سایت شما اشنا شده و از مطالب ارزشمن شما بهره ببرند. همچون من که بسار از نوشته های شما لذت می برم . امید که در دیار غربت همیشه شاد و کامروا باشی.

ارسال یک نظر