بخند آقا ! بخند جانم !!
2- کشاورز امریکایی
آ قا ى جو - كشا ورز امريكا يى - چنا ن به پيسى افتا ده بود كه تصميم گرفت توى مزرعه اش ، در حا شيه ى جا ده ، يك مغا زه ى فسقلى بسا زد و پر تقا ل و هلو و سيب و گلا بى و زرد آ لو و بادام و يك مشت هله هوله ى ديگر بفروشد و به قول ما در بزرگ خدا بيا مرزما ن ، با شا ش موش آسيا ب بگردا ند !
عيا ل آ قا ى جو - خا نم ما رگريت - كه از اين حصير بودن و ممد نصير بودن آ قا ى جو كفرش خیلی با لا بود و از جا ن گرو بودن و جا مه گرو بودن خودش هم جا نش به لبش رسيده بود ، برا ى اينكه بيش از اينها بنده ى آ ه كش و به به گوى خد ا نبا شد ، تصميم ميگيرد آ ستين ها يش را با لا بزند و همه ى هنر آشپزى اش را بكا ر بگيرد و يك مشت كلوچه و شيرينى خا نگى درست بكند و در مغا زه ى فسقلى اش بفروشد ، بلكه خدا خدا يى بكند و يك روز هم كه شد ه با شد آب به جوى آ قا شفيع برود و از اين بى كفنى زنده بودن بيرون بيا يند !!
فردا صبحش ، آ قا ى جو - كشا ورز امريكا يى - كله ى سحر مغا زه اش را آ ب و جا رو كرد و يك تا بلوى حسا بى با خط خوش ، جلوى پيشخو ا ن مغا زه اش نصب كرد و روى آن نوشت : كلوچه ى خا نگى ، پنجا ه سنت !
اولين مشترى آ قا ى جو ، يك آ قا ى پنجا ه و چند سا له بود كه داشت نرمك نرمك براى خودش در حا شيه ى جا ده دوندگى ميكرد .
اين آ قا ى محترم ، آمد جلوى مغا زه ى آ قا ى جو ، توقف كوتا هى كرد ، دو تا سكه ى 25 سنتى از جيبش در آ ورد و گذا شت روى پيشخو ا ن و بدون آ نكه كلوچه اى - چيزى بر دا رد ، دوا ن دوا ن ، را هش را كشيد و رفت .
فردا يش ، دو با ره ، سر و كله ى همين آ قا ى دونده پيدا شد . آمد جلوى مغا زه ى آ قا ى جو ، توقف كوتا هى كرد ، دو تا سكه ى 25 سنتى از جيبش در آ ورد و گذا شت روى پيشخو ان و بدو ن آ نكه كلو چه اى - چيزى بردا رد ، دو ا ن دو ا ن ، را هش را كشيد و رفت .
پس فردا و پسين فردا و پس پسين فردا ، همين آ قا ى دونده ، هر روز آ مد جلوى مغا زه ى آ قا ى جو ، توقف كوتا هى كرد ، دو تا سكه ى 25 سنتى از جيبش در آورد و گذا شت روى پيشخوا ن و بدون آ نكه كلوچه اى - چيزى بردارد ، دوا ن دوا ن را هش را كشيد و رفت .
يكى دو ما ه گذشت ، يك روز اين آ قا ى محترم ، آ مد جلوى مغا زه ى آ قا ى جو ، توقف كوتا هى كرد ، دو تا سكه ى 25 سنتى از جيبش در آورد و گذا شت روى پيشخو ا ن و بدون آنكه چيزى بردا رد ، را هش را كشيد كه برود .آ قا ى جو از مغا زه اش بيرون آمد و شروع كرد همپا ى او دويدن !
آ ن آ قا ى محترم ، وقتيكه ديد آ قا ى جو دارد همپا يش ميدود در آ مد كه : ها ن ؟؟؟ لا بد ميخو ا هى بدا نى چرا من هر روز پنجا ه سنت روى پيشخو ا ن مغا زه ات ميگذا رم و ميروم ؟؟!!
آ قا ى جو گفت : نه آ قا ! نه ! من فقط ميخوا ستم بشما بگويم كه از امروز قيمت كلوچه هاى ما ن يك دلا ر شده است !!!
يك آقاى دزدى ، جلوى يك آقاى خوش پوش و تر و تميزى را گرفت و هفت تيرش را گذاشت روى شقيقه اش و با تحكم و تشدد گفت : give me your money
آقاى خوش پوش ، رو به آقاى دزد كرد و گفت : ميدانى من چه كسى هستم ؟؟ من عضو كنگره ى امريكا هستم .
آقاى دزد با تحكم بيشتر گفت : حالا كه اينطوره پس Give me MY money
ای جيم متهم است که سر چند تا از بندگان خدا کلاه گذاشته است . شايد بهتر است بگويم آقای جيم کلاه چند تا از بندگان خدا را از سرشان بر داشته است .
آقای جيم حالا کارش به دادگاه کشيده است و قرار بود امروز صبح ؛ در دادگاهی در ماساچوست حاضر بشود و در برابر آقای قاضی از خودش دفاع بکند . اما آقای جيم امروز در دادگاه آفتابی نشد ! در عوض نامه ای را از لاس و گاس برای آقای قاضی فکس کرد با اين مضمون :
عاليجناب !
من اين نامه را از لاس و گاس ؛ از کازينوی ميراژ برای تان می نويسم . من متاسف هستم که امروز نتوانستم در دادگاه حاضر بشوم . در عوض به لاس و گاس آمده ام تا با بازی پوکر ؛ چند هزار دلاری برنده بشوم و اين پول را بابت خسارت به همان آقايان و خانم هايی بدهم که از من شکايت کرده اند !
با احترام : جيم
بنا به گفته راديوی NPR ؛ آقای قاضی ؛ دستور دستگيری آقای جيم کلاهبردار قمار باز را صادر کرده است
5- بانوی حامله
**********
توی صف اداره راهنمايی و رانندگی ايستاده بوديم و منتظر بوديم تا کارمان راه بيفتد .
چند تا کارمند داشتند با خونسردی و دقت به کارهای خلايق رسيدگی ميکردند .
توی صف ؛ يک خانم حامله هم ايستاده بود .
صف ؛ با کندی پيش ميرفت و حوصله مان پاک سر رفته بود .
پشت سر من ؛ پيرمرد خوش ذوق و خوش زبانی ؛ توی صف ؛ ايستاده بود و گاه و بيگاه جوکی ميگفت و همه مان را می خندانيد .
يک بار رو کرد به آن خانم حامله و گفت :
- ببخشيد خانوم ! شما وقتی توی صف اومدين حامله بودين ؟؟؟
6- چه آدمهايی ....!!!!
***********
آقای ممد آقا ؛ توی ايران ؛ کارش توی يکی از اين اداره جات دولتی گير کرده بود و هر چه ميرفت و ميآمد و قربان صدقه رييس و مرئوس و دالاندارباشی و آبدار باشی و قاپوچی باشی ميرفت ؛ گره ای از کارش گشوده نمی شد .
اين بنده خدا ؛ يکماه و دو ماه و سه ماه ؛ هی رفت و هی آمد و دست آخرش دست به دامان يکی از دوستان اهل فن شد بلکه گره فروبسته اش را با انگشتان هنربارش باز کند .
اين دوست سرد و گرم چشيده روزگار ؛ که راه و رسم چک و چانه زدن با مقامات اسلامی و صاحبمنصبان نماز خوان و خدا ترس را ميدانست و معتقد بود که هيچ گره ای نيست که در ايران اسلامی امروز با طلسم " پول " باز نشود به ممد آقا توصيه کرد که برود چند ده هزار تومانی به يکی از همين قاپوچی باشی ها و دالاندار باشی ها بدهد تا کارش در اسرع وقت راه بيفتد .
ممد آقای بيچاره ؛ که توی جيب هايش عنکبوت تار تنيده بود ؛ رفت پيش عباس آقا و ريشی گرو گذاشت و صد هزار تومانی از او قرض گرفت تا به جيب يکی از اين اداره جاتی های نماز خوان بريزد .
فردايش که ميخواست به ديدن آن آقای رشوه گير به اداره مربوطه برود ؛ يک اسکناس هزار تومانی را از توی پول ها برداشت تا هم پول يک ساندويچ ؛ و هم پول بازگشت به خانه را داشته باشد
معمولا قرار بر اين است که رشوه خور ها ؛ يواشکی پول را از رشوه دهندگان ميگيرند و پرتش ميکنند توی کشوی ميز شان و کار رشوه دهنده را که معمولا به يک امضای آقای حاج فلانی بند است راه می اندازند . اما اين بار ؛ از شانس خوش ممد آقا ؛ آقای رشوه گير وقتيکه بسته پول ها را از ممد آقا گرفت ؛ بجای آنکه يواشکی بگذارد توی جيبش يا پرتش کند توی کشوی ميز ؛ شروع کرد به شمردن پول ها !!
يک ... دو ... سه ... چهار ...ششصد ... نهصد ...چهار هزار و هشتصد ...هفت هزار و دويست ....سی و سه هزار و سيصد ...نود و هشت هزار و هفتصد .....
و وقتی فهميد ممد آقا يک اسکناس هزار تومانی را کش رفته است ؛ نگاهی شماتت بار به ممد آقا انداخت و گفت :
- ميدونی آقا ؟؟ توی اين مملکت ؛ آدم های دزد و پدر سوخته ای مثل شما هستند که مملکت مون به اين روز افتاده ...!!!!
7 - کاليفرنيا کجاست ؟؟
*************
* کاليفرنيا جايی است که شما اگرچه صد هزار دلار در آمد سالانه داريد اما هنوز نتوانسته ايد برای خودتان خانه ای بخريد !
* کاليفرنيا جايی است که هم شما و هم سگ تان ؛ دارای يک دکتر روانپزشک هستيد !!
* کاليفرنيا جايی است که قيمت بنزين ؛ گالنی يک دلار گران تر از همه جای امريکاست !
*کاليفرنيا جايی که وقتی سوار اتوبوس می شويد از اينکه دو نفر با هم انگليسی صحبت ميکنند دچار تعجب می شويد !
* کاليفرنيا جايی است که معلم فرزند هشت ساله تان ؛ موهای بنفش دارد و سيصد تا زلم زيمبو به گوش و دماغ و لب و زبانش آويخته است !
* کاليفرنيا جايی است که وقتی در شهر هايی مثل سانفرانسيسکو و لس آنجلس جای پارکينگ برای اتومبيل تان پيدا می کنيد ؛ از شادی اشک تان جاری ميشود !
* کاليفرنيا جايی است که راديو تلويزيون ها در گزارش هايشان ؛ نم نم باران را " توفان سهمگين " گزارش ميدهند .
*کاليفرنيا جايی است که وقتی نم نم باران ميبارد بايد يک ساعت زود تر از خانه خارج بشويد چرا که توی جاده ها و اتوبان ها ؛ بخاطر همين نم نم باران ؛ صد تا تصادف شده و راهها بند آمده است !
*کاليفرنيا جايی است که وقتی از کنار يک مدرسه ابتدايی رد می شويد می بينيد بچه های کوچک بجای الک دو لک بازی
دارند با تلفن های دستی شان حرف ميزنند .1
* کاليفرنيا جايی است که شما يادتان نمی آيد که آيا کشيدن ماری جوانا قانونی است يا غير قانونی !
* کاليفرنيا جايی است که .......
* حالا که صحبت از کاليفرنيا شد اجازه بدهيد خاطره ای برای تان تعريف کنم :
چند وقت پيش خانمی وارد فروشگاه ما شد . اين خانم مثل همه خانم های مکش مرگ ما يک عالمه چسان فسان کرده بود و يک عالمه هم زلم زيمبو به گوش و دماغ و لب و گردنش آويخته بود .
مقداری هله هوله خريد و آمد پای صندوق تا پولش را بدهد . دختر خانمی که صندوقدار فروشگاه ماست خرت و پرت های اين خانم را حساب کرد و آنها را گذاشت توی پاکت پلاستيکی و پولش را گرفت و وقتی ميخواست مابقی پولش را پس بدهد به سياق معمول تشکری کرد و گفت : متشکرم خانم !
خانمه براق شد که : خانوم ؟؟ مگه من خانومم ؟؟
و بيچاره صندوقدار مان تا بنا گوش قرمز شد و گفت : اوه ببخشيد !!متشکرم آقا !!
* چند هفته پيش يک جوانک بيست و چند ساله هم آمد توی فروشگاه ما و از من پرسيد : تا TAHOE چقدر راه است ؟ گفتم : حدود دو ساعت
خنديد و گفت : ميخوام برم اونجا ازدواج کنم .
گفتم : اوه ... مبارکه ! پس عروس خانوم کو ؟؟
پير زنک هفتاد هشتاد ساله ای را که همراهش بود نشانم داد و گفت : اين هم عروس خانوم !!!
_ کاليفرنياست ديگر !!!
8- انشاء الله ایر لاین
**********
داشتم با دوستی در ایران تلفنی صحبت ميکردم . می خواست از تهران برود دبی .
پرسيدم : با چه پروازی ميروی ؟ با هواپيمايی جمهوری اسلامی ؟؟
خنديد و گفت :
- مگر از جانم سير شده ام که با " انشا الله ار لاين " پرواز کنم ؟؟
نوروز بر شما خجسته باد
۲ نظر:
به گیله مردی که حقیقتاًهرکاره ای باشه سانسورچی نیست سلام می کنم. گیل جان دیشب خواهرزاده ام از ایران تلفن زد وگفت جراح منحصر بفرد شهر یزد بنام دکترمحمدبامشاد که از قضاءدر مدرسه طب همدوره من بود ومن در نیمه راه طب را رهاکردم ولی او ادامه داد را در مطبش با فرودآوردن چکش به سرش بطرزفجیعی کشته اندونیروی انتظامی که از گرفتن یک دزد عاجز است ،فی الحال عاجزتراز پیش برای یافتن سرنخی که بیچاره ها طنابش راهم نمی بیننددور خود می چرخد.چرا این خبررا نوشتم؟چون یکی از دوستان عهدشباب تعریف میکرد در اوایل سال1357پزشکان یزد دسته جمعی وبا استفاده از دستمال ابریشم یزد،اعلامیه مکتوبی را انتشارداده وقسم خورده بودند که خانواده پرسنل شهربانی وژاندارمری رادرصورت بروز بیماری ویزیت نکنند.این قوم شارلاتان وبی حیا عهدوقسم بقراط را زیرپا گذاشتندو چنین فتوای بیشرمانه را صادرکه میدانیم حتی اگر فردی گناهکار است ، خانواده او بیگناهند ،خانواده هم در دست آن آدم به اصطلاح ظالم اسیرند.شما باچه ادله ای حکم میدهید ؟؟ وامروز دکتر بامشادهائی که آنزمان دانجشو بودند باید کشته شوند وامضاکنندگان آن اعلامیه با گردن های کلفت صاحب بیمارستان خصوصی و.....بشوند،حالا به پلیس انقلابی بگوئید قاتل را پیدا کند وامنیت جماعت بیطار که از بس از این مردم فلکزده زیرمیزی و رومیزی گرفته اند،از ترس شبها برای رفتن به بیت الخلا دست به دامن زنهایشان میشوند که تا آقای دکتر ببخشید آقای بیطار خیر سر بابای بنا وعمله شان دست به تخلی میزنند ،دم در بیت الخلا کشیک بدهند.این است وضعیت امنیت و بهداشت و درمان ما
لواط ملا درمسجد
http://holycrime.com/CrimeDoc60.asp
این آقای حجت الاسلام و المسلمین در خانه خدا مشغول لواط است . حالا آقای خدا کجا تشریف داشتند که اجازه دادند در خانه اش چنین بی ناموسی هایی صورت بگیرد داستان دیگری است .
این آقای حجت الاسلام و المسلمین برای اینکه زانوی مبارک شان هنگام لواط خدای نکرده صدمه ای نبیند عمامه مبارک شان را پیامبر گونه در آورده اند و زیر زانوی خودشان گذاشته اند تا این عمل انقلابی - اسلامی شان را راحت تر انجام دهند .
بعید نیست فردا پس فردا این آقای حجت الاسلام و المسلمین ؛ وزیری ؛ وکیلی ؛ استانداری ؛ نماینده مجلسی بشود و به مقام عظمای آیت اللهی هم ارتقا پیدا کند .
این ویدیو را ببینیدو بر بیچارگی ملت ما بگریید
ارسال یک نظر