یا او سر ما به دار سازد آونگ
القصه ؛ در این زمانه پر نیرنگ
یک کشته بنام ؛ به که صد زنده به ننگ
سی سال پیش ؛ ما اسم سه تا از نزدیک ترین سورناچی های پاچه ورمال دور و بر خمینی ( بنی صدر ؛ یزدی ؛ قطب زاده ) را گذاشته بودیم مثلث بیق !!!!
این سه تا ؛ پس از اینکه یک عالمه پیزر لای پالان خمینی چپاندند و از آن آخوندک آدمخوار " اما م امت " ساختند ؛ اصلی ترین و عمده ترین مهر ه هایی بودند که جنبش آزادیخواهانه مردم ما را به یک " انقلاب اسلامی " تبدیل کردند .
حالا بعد از سی سال ؛ دوباره عده ای سورناچی سابق ؛ که پای علم و کتل امام شان سینه میزدند و پستان به تنور داغ می چسباندند ؛ شده اند گربه عابد و مسلمانا !!و انگاری که کمان رستم را شکسته یا سر اشپختر را آورده اند ؛ دارند برای ما قبایی میدوزند که هیچکدام شان جیب ندارد .
ما اسم این آقایان را هم گذاشته ایم پنج تن آل عبا !!
سی سال از آن فاجعه هولناک گذشته است و حالا یکی از اضلاع آن مثلث منحوس - آقای دوختور ابراهیم یزدی - که در این مدت نشان داده است که دیوار را چنان می اندازد که گرد بلند نشود و بز امام رضا را هم تا غروب نمی چراند ؛ در زندان آقایان است و چون تاب داغ و درفش های برادران را ندارد کارش گویا به بیمارستان و خانه های امن کشیده است .
این آقای دکتر یزدی که حالا برای مان آزادیخواه و میهن پرست و مردم دوست شده است همان کسی است که برای نخستین بار بنیاد بیدادگاههای انقلابی را پی ریزی کرد و کسانی چون سپهبد رحیمی ؛ سپهبد ناجی ؛ سر لشکر بید آبادی ؛ سپهبد مقدم ؛ و بسیاری دیگر از افسران شریف ایرانی را به جوخه های مرگ سپرد .
ضلع دوم این مثلث نکبت - آقای ابوالحسن بنی صدر - توانست با کمک مجاهدین از زیر تیغ جلاد جمارانی بگریزد و حالا سالهاست در پاریس ؛ برای مان با زبانی که آمیزه ای است از عربی و ترکی جغتایی و تاجیکی !! تحلیل و تفسیر سیاسی می نویسد و در آرزوی یک حکومت عدل اسلامی شب ها بخواب میرود و خواب های خوش می بیند .
آقای قطب زاده هم که خودش را فرزند معنوی امام امت میدانست چند سالی پس از پیروزی انقلاب ؛ به فرمان همان امام ؛ توسط برادران اسلامی چنان قیمه قیمه شد که هر خاشاک او افتاد جایی ....
ما هم که سربازان پیاده آن فاجعه هولناک بودیم ؛ اجساد مان ؛ چون روزنامه ای مچاله ؛ در کوچه های پرت جهان ؛ می پوسند .
هر چند میگویند آنرا چه زنی که روز گارش زده است ؟ اما محض عبرت تاریخی باید بگویم که همین آقای قطب زاده - یا بقول بچه های آنروز آقای طومار زاده - هنوز یک کهنه نفتی روی انبرش ندیده بود که داشت دنیا را به آتش میکشید و نمیدانست که : این سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را ....
همه آنهایی که سن و سالی ازشان گذشته و روز های پر تب و تاب انقلاب را به یاد دارند میدانند این فرزند معنوی امام همان آقا زاده ای است که به زنان و دختران و خواهران مان که در برابر شعار " یا روسری یا توسری " بپا خاسته بودند لقب پر افتخار " روسپی " و " زنان ولگرد خیابانی " را داد و همه آنها که حافظه شان هنوز زیر غبار فراموشی نمرده است بیاد میآورند زهرا خانم معروف و چماقداران دور و برش را که از همین آقای قطب زاده پول و چماق و فرمان میگرفتند و هر صدای اعتراضی را در گلو خفه میکردند و بلایی سرمان میآوردند که هیچ دباغی سر پوست نیاورده .
آری ! مولانا حق داشت که میگفت :
این جهان کوه است و فعل ما ندا
باز گردد این نداها را صدا .....
اگر چه تب قدرت آقای قطب زاده به پفی در گرفت و به تفی خاموش شد ؛ اما این حقیقت را بما نشان داد که قدیمی ها حق داشتند که همواره میگفتند :
گر چاه کند که من در آن چاه افتم
آن چاه کننده را همان چاه بس است .
در باره این پنج تن آل عبا هم باید بگویم که من آشنایی چندانی با آنها ندارم . فقط این را میدانم که آقای مخملباف که حالا خودشان را یکی از رهبران جنبش سبز در خارج از کشور میدانند و مدام اطلاعیه و بیانیه صادر میفرمایند و برای مان اتاق فکر و اتاق فرمان راه انداخته اند همان چماقداری است که غلامحسین ساعدی نویسنده بزرگ ایرانی را به آوارگی و دقمرگی و خود کشی کشاند .
در آن روز هایی که آقای مخملباف و همپالگی های شان کیا بیایی داشتند و شبانه روز دنبال روشنفکران و نویسندگان مخالف خمینی میگشتند تا آنها را جلوی کوره خورشید کباب کنند ؛ یک روز برای شکار غلامحسین ساعدی به خانه اش رفته بودند و حتی کیسه های زغال خانه اش را هم وارسی کرده بودند که مبادا ساعدی در آنها پنهان شده باشد . و بعد ها ساعدی در پاریس با زهر خند میگفت : آخر من با این شکم گنده ام چطوری می توانستم توی کیسه زغال پنهان بشوم !!
آقای عطا الله خان مهاجرانی هم اگر چه از ترس داغ و درفش های برادران سابق ! به خارج از کشور گریخته است اما هنوز در نوشته هایش چنان امام امام میکند که انگاری کون آسمان سوراخ شده است و فرشته ای بنام امام خمینی از آن سوراخ به زمین نزول اجلال فرموده و نه تنها ایران بلکه عالم بشریت را با قدوم مبارک خود غرق در نعمت و عدالت و سعادت کرده است .
هر چند بقول خاقانی شروانی: هر گز از کاشانه کرکس همایی بر نخاست ؛ اما مجبورم این شعر حکیم سنایی را تکرار کنم که :
هر که را چشم عقل کور بود
نبود آدمی ؛ ستور بود .....
۸ نظر:
واقعن که باید نوشته هاتون رو طلا گرفت .مخصوصن ضرب المثل های نابی که مینویسید
Gile mard jan salam, Harfe dele mano zadi. sokhan az del bar ayad lajaram bar del neshinad. Man nemidoonam adam bayad maghze khar khorde bashe bad az 30 sal dobare bere zire parchame ye hokoomate dini dige sine bezane. taze shoma kadivar ro yadet raftesh. oon mige hokoomate eslami khoobe vali ina khoob nistand. man ye bar too ye site comment gozashtam , ye ede goftand be eslam tohin nakon, democrasi .. ina ba in eslmaeshoon ( ke vaghean eslam nietsh va ge ham bashe hich goli be sare mano shoma nemizane) javoonie ma ro ba r baad dadando alan doghortonimeshoonam baghie. bedrud
سلام حسن آقا: خوب البته بهتر بود که اسم این آقایان را می گذاشتید پنج تن آل شفا. واقعا برای شفای این آقایان باید دعا کرد. چطور نشسته اند بیرون گود چوانهای بدبخت مردم را شیر می کنند و می فرستند جلوی گلوله. همانها که خودتان می گویید. این عکس ها را نگاه کنید 90 درصد این بچه ها سنشان بین 15 تا 21 است. روز عاشورا خواهر زاده 17 شاله منو زدن لت و پار کرده اند. هنوز خوب نشده و در خانه افتاده است از ترسشان بیمارستان هم نمی برند. زنگ زدم می گم مرد حسابی تو چرارفتی تو خیابون مگه عقل نداری؟ پدرت آن روزها یک غلطی کرد برای هفتاد پشتمان بس نبود؟ میگه آفا محسن آخ گفته بود برای آکسیون نهایی آماده بشید! من هم که مثل شما آواره از وطنم و هیچ از این جو خبر ندارم می گم آقا محسن کیه؟ می گه دایی تو محسن سازگارا را نمی شناسی؟ یه جوری می گه انگار من خدا نمی شناسم؟ میگم سازگارا دیگه کیه؟ میگه تو ماهواره نگاه نمی کنی؟ می گم نه من مگه بیکارم؟ هخا را می گی؟ قبلا برای خنده خونه یکی از دوستان چند بار دیده بودم؟ میگه دایی واقعا برات متاسفم که تو خارج زندگی می کنی و آقا محسن را نمی شناسی.من هم بعد از خدحافظی رفتم تو انترنت جستجو کنم که این غول بی شاخ و دم کیه که من حتی اسمش را نشنیده ام.
بگذریم از موضوع خارج نشیم. می خواستم در تکمیل نوشته شما به معرفی اجمالی یکی دیگر از این پنج تن آل شفا بپردازم.
اکبر خان گنجی: من تقریبا بچه بودم پشت بازار دوم نازی آباد زندگی می کردیم و این اکبر خان رفیق جون جونی برادرم بود که مثل شما آن روزها جزو همین سربازان پیاده بودند. اما اکبر که از اول راهنمایی ترک تحصیل کرده بود بلافاصله وارد کمیته شد و بعد از چند سال با نامه ای از سپاه یک دیپلم تقلبی هم برا خودش جور کرد که داتم می آمد به برادم می گفت می دونی چه جوری دیپلمه را گرفتم؟ نامه ای گرفته بود برای شرکت در امتحانات متفرقه سوم راهنمایی بعد آن نامه را خودش دستگاری کرده بود و کرده بود جهت شرکت در امتحانات سوم نظری. بعد رفته بود به مدیر مدرسه که از آن حز اللهی های 200% چربی بود ناله کرده بود که من در جبهه مشغول جنگم و اگر یک روز تاخیر کنم صدام میاد تهران. اون هم گفته بود برو بجنگ برادر تو پیش من نمره ات از الان بیسته. طرف تو مدرسه شورا کرده بود با معلمان و اکتریت رای داده بودند چون اکبر یک سنی هم ازش گذشته بجای اجازه شرکت در امتحانات سوم نظری مدرک دیپلم برایش صادر کنند. بعد هم وارد اطلاعات سپاه و امورات شکنجه گری حرفه ای و شد بعد مامور شد از طرف سپاه در وزارت خارجه که در ترورهای خارج از کشور ید طولایی داشت. من فقط اینقدر آرزو می کنم یک کسی یک نمونه از دست خظ ایشان را بگذاره روی انترنت که واقعا بچه اول ابتدایی خیلی بهتر از اون می نویسه. بگذریم چی شد اصلا؟
همش کاملا درسته. واقعا از خوندنش لذت بردم.
سلام گیله مرد . منم گیله مردم . ما هم مثل شما اشتباهات این افراد رو قبول داریم ولی احساس می کنم شما فضای الان ایران رو دقیقا مثل 31 سال پیش تصور می کنید و حق هم دارید چون در ایران نیستید و باید بگویم شنیدن نه نه حتی دیدن کی بود مانند احساس کردن . انگار یه چیزی دائما زیر گوش جوانان ایران میگه که نباید مثل سال 57 بشه . از همین رو بود که بچه های دانشگاه ها بعد قضیه پاره کردن عکس خمینی با عکسهای اون در دانشگاه تظاهرات می کردند . دلیلش رو نمی دونم ، شاید بخاطر اینکه ما انتقام رو ممنوع کردیم رو همین حساب همه با یه عذرخواهی می تونن یکی از ما بشن .
قربانت
یه گیله مرد دیگه
(Q=Gh, X=Kh)
Aqaye Hassan Aqa Man nemixam inja az ksi defa konam Man xodamam dele xoshi azin Adama nadaram. Man mixam az ye Ravie-ye Omidvarkonane harf bezanam: az yek vijegie bareze Ensani ke albate modathast penhan o kamyab shode: Degargooni. Shoma hargez Romane Classic naxundin? az balzac az Flaubert az Standal az ya hata Modern masalan az James joyce, Shoma Ulysses ro xundin? ya daste kam A portrait of the artist as a young man?
hameye in Romanha yek Jarayane Delangiz o omidvarkonandaro donbal mikonan, va un chizi nist Joz Degargoonie Charactere Asli.
Agar nemidoonestid bedoonid Aqaye hassan Aqa in yek Vaqeiate Enkar napazire ke Adama momkene taqyeer konan. va in na tanha bad nist balke sezavare setayesh ham hast, fec konid agar hitler d teyye salhaye avale daheye 40 nagahan degargoon mishod be xtere Fetrate Ensanish hala Ma be jaye 26 million koshte o sallaxi shodeye jange jahanie dovom shyad faqat chandsadhezar sange yadbood baraye Shahidane Jange jahanie dovom dashtim. Shayad dige tooye zendeginameye Paul Celan nemixandim ke be dastoore hitler az charbie badane pedar o madare bozorgtarin Shaere Lahestanie Alman Saboon doros kardand.
bale Aqaye hassan Aqa kasani ke booi az taqyir nabordan az ensaniateshoon nist az heyvaniateshoone.
xahesh mikonam kamtar ehsasi dast be naqd bebarid va bishtar Philsoophane benegarid.
o rasti shoma chizi darbareye pragmatism midoonid? albate ke nemidoonid vagarna intori dast be qalam nemibordid. Xode in shaerani ke azashoon yad kardid ham xatahai dar zendegi hatman dashtand. qabool darid ke?
be qoule hafez:
be xande goft ke hafez xoday ra mapasand
ke xandeye To roxe Mah ra bialayad...
ya haq...
سلام گيله مرد. من با صحبت شما تا حدودي موافقم ولي به هر حال من فکر ميکنم که اشکالي ندارد که افراد گذشته خود را اصلاح کنن ونسبت به بعضي از کارهاي اشتباه خود اظهار ندامت کنن
صحبت یک روز یا دو روز نیست... پانزده قرن پیش هم ایرانیان این چنین مثلثهای بیق و پنج تن آل عبا هایی را داشت که ایران را تسلیم اعراب وحشی کردند و بعد از این هم چنین مثلثهای بیق و پنج تن آل عبا های دیگر را زیاد تجربه خواهیم کرد... اگه درغ گم گه بزن می ریش بتراش.
ارسال یک نظر