دنبال کننده ها

۱۸ آبان ۱۳۸۸

هاوايی ...بهشت اينجهانی ...." 4"

پنجشنبه پنجم نوامبر

آخرين روزی است که در هاوايی هستيم . آسمان نيمه ابری است وانگار می خواهد ببارد . درجه حرارت 75 درجه فارنهایت .
انگار اين چند روز مرخصی مان به سرعت برق و باد گذشته است .
رفتيم در رستوران ساحلی صبحانه مفصلی خورديم و بعدش رفتیم کنار استخر و آفتاب گرفتیم . عیال دلی از عزا در آورد و یکی دو ساعتی شنا کرد . ما پیری را بهانه کردیم و تن به آب ندادیم . فی الواقع تنبلی نه پیری .
حوالی ظهر ؛ عيالات برای خريد ما را تنها گذاشتند . من و هانری نشستیم به آبجو خوری . در سایه سار درخت شگفت انگیزی در یکی از هتل های کرانه اقیانوس .
و عصرش یکی دو ساعتی خواب .
و شب ؛ شامی و گشت و گذاری در خیابانها و خواب .

جمعه ششم نوامبر

میگویند هر آغازی را پایانی است . و هر سفری را نیز .
اکنون در فرودگاه هونولولو هستیم . و نیم ساعت دیگر پرواز بسوی کالیفرنیا .

در هواپیما ؛ کتاب " کارنامه سه ساله " آل احمد را بتمامی خوانديم و دستگیرمان شد که این آقای نویسنده نسل ما ؛ چه نگرش عقب افتاده ای نسبت به مسائل ایران و جهان داشته است و چگونه نسل ما را به ژرفای سیاهی ها کشانده است . من قلمش را دوست دارم اما نگاهش را نه . نگاهش ارتجاعی و عقب مانده است . بوی نا میدهد . اما قلمش شیرین است و بسیار هم شیرین است .

و اینک فرودگاه ساکرامنتو . و فرزندانم آلما و الوین به پیشواز ما امده اند .
آیا عمری و مجالی خواهد بود که بار دیگر ؛ سالی یا سالیانی دیگر ؛ به هاوایی بر گردیم و در زیبایی های طبیعت غرق و غرقه شویم ؟؟ نميدانم .
هر چه بود چند روزی را فارغ از روز مره گی های ملال آور گذراندیم که خودش غنیمتی است .



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر