باران میبارد . گهگاه یکریز میبارد و گهگاه خورشید از پس ابری لبخندی میزند و دوباره باران است که می بارد .
در رستوران هتل مان - که به سبک و سیاق ژاپنی تزیین شده صبحانه ای می خوریم و راه می افتیم . دوباره به جزیره پیمایی . و میرانیم تا شمالی ترین نقطه جزیره .
و حوالی غروب به تماشای رقص بومیان هاوایی میرویم . نامش LUAO در محلی بنام paradise cove. در میان باغی و کنار اقیانوس . و در فضای باز . زیر آسمانی که انگار میخواهد ببارد . و دو ساعتی به تماشای رقص حیرت انگیز رقصندگان هاوایی می پردازیم .
و همانجا شامی و شرابی .
چهار شنبه چهارم نوامبر
دو تا کتاب آورده ایم که در ساعات فراغت بخوانیم ! اما کو فراغت ؟؟فرصت سر خاراندن نداریم . از صبح تا شام ؛ مثل مرحوم مغفور آقای کریستف کلمب در جستجوی کشف تازه ها . و چه کشف هایی هم . !
چند روزی است که نه روزنامه ای خوانده ایم نه نگاهی به وغ وغ صاحاب های رنگ وارنگ انداخته ایم .
غرق و غرقه در زیبایی های طبیعتیم .و خبری از سر و دستار نه !!
دریا آنچنان آرام است که انگار به خوابی خوش فرو رفته . و آسمان صاف و آبی .و گهگاه لکه های ابری در اینجا و آنجا .
راه می افتیم . به جزیره پیمایی ! و بجایی میرسیم که میوه های محلی میفروشند . نامش Kualoa Garden .
می ایستیم . خریدی میکنیم . بعدش مینی بوس ابوطیاره ای سوارمان میکند و میبردمان داخل جنگل . و جوانی بومی برایمان از درخت ها و گیاهان و میوه های عجائب و غرائب سخن میگوید و میوه هایی را به خوردمان میدهد که تا امروز نه دیده ایم و نه خورده ایم . بعدش سوار قایق میشویم و در دریاچه ای که در کمر کش کوه است و آنسوی ديگرش اقیانوس ؛ به جستجوی جزیره سحر آمیز ! گشت و گذاری میکنیم و دوباره به جنگل بر میگردیم . ( بوميان هاوايی را معمولا polynesian مینامند ؛ همچنين کار برد ترکیب دیگری مانند pacific Islander در مورد بوميان رایج است .)
راهنمای مان با ساییدن دو قطعه چوب ؛ آتشی روشن ميکند و جوان بومی ديگری برایمان رقص آتش اجرا میکند
گشت و گذارمان در این باغ بهشت یکی دو ساعتی بطول می انجامد . نفری بیست دلار می سلفیم و راه می افتیم .
اینجا بی گمان یکی از هیجان انگیز ترین بخش های سفرمان بود .
دو باره در جاده جنگلی کوهستانی هستیم . اینسویش اقیانوس ؛ و انسویش جنگل های سبز اندر سبز .
و در یکی از رستوران های سنتی بین راهی می ایستیم و جای تان خالی یک شکم سير میگو و ماهی می خوریم . انگاری در رامسر ؛ در حاشیه خزر ؛ پای درخت نارنجی در نارنجستانی نشسته ایم و کولی ماهی و قزل آلا می خوریم . بهمان تازگی و بهمان خوشمزگی .
امروز به هتل جديدمان نقل مکان کرده ایم .نامش Halekulani
اتاق مان در طبقه پانزدهم . و چشم اندازمان تمامی اقیانوس .ظاهرا هتل پنج ستاره است اما آنقدر شیک و زیباست که ما به میل خودمان سه ستاره اضافی هم به ایشان می بخشیم و هشت ستاره اش میکنیم !!
قبل از آنکه به اتاق مان برويم ؛ از ما با شامپانی پذیرایی میکنند . بعدش میرویم در یک کوکتل پارتی که به افتخار همه مهمانان راه انداخته اند شرکت می کنیم و دمی به خمره میزنیم . نم نمک باران میبارد .
شب ؛ عیال و مینا به خرید میروند و من و هانری در تراس هتل مان می نشینیم و شب و دریا را تماشا می کنیم و خاطرات دیر و دور را نشخوار می کنیم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر