آقا ! ما عهد و عيال مان شيرازی است . خودمان هم چند سالی در شيراز کنگر خورده و لنگر انداخته بوديم . کلی هم رفيق و دوست و آشنا در شيراز داريم . روز های جمعه که ميشد با قوم و خويش ها ريسه ميشديم و ميرفتيم " بيد زرد " و توی باغات آنجا ودکا می خورديم و شراب می نوشيديم و مست و پاتيل ميشديم تا بتوانيم قيافه نحس ملا و امام و فقيه و ارباب محاسن دراز را تحمل کنيم . بعد از انقلاب چند ماهی توی راديو شيراز برنامه راديويی داشتيم ؛ اما همينکه سر و کله يک مشت آتا و اوتا ؛ بلند و کوتاه ؛ با آن قيافه های لجنی شان پيدا شد ما دم مان را روی کول مان گذاشتيم و عطای راديو را به لقايش بخشيديم و خانه نشين شديم . هر چه هم برايمان پيغام و پسغام فرستادند که آقا ! بيا با ما همکاری کن ؛ ما گفتيم : آقا جان !؛ مرا به خير تو اميد نيست شر مرسان ...
حالا سالهای سال از آن روز ها گذشته است و بسياری از رفيقان ديروزم يا زير خاک خفته اند يا آواره کشور ها و قاره ها هستند ؛ اما هنوز هم که هنوز است گهگاهی هوای باغات بيد زرد توی دل مان می افتد و بياد آن روز های خوشی که با رفيقان مان داشتيم اشک حسرت بر چشمان مان می نشيند .
حالا چرا اين حرف ها را اينجا ميزنيم ؟ راستش بياد يکی از رفيقان آنروزگاران افتاديم که در تنبلی و لش بودن نه تنها در ايران بلکه در تمام دنيا همتا نداشت . اين عبدالله خان با ما ميآمد بيد زرد و نا هارش را می خورد و همانجا زير سايه درخت دراز می کشيد و صدای خور و پفش به هفت آسمان ميرفت . هر چه بهش ميگفتيم آخر مرد حسابی چرا زير سرت بالشی - چيزی نميگذاری ؟ ميگفت : ای آقا ! کی حالش را دارد برود از توی اتاق بالش بياورد !!
سی و چند سالی است که عبدالله خان مان را نديده ايم اما شنيده ايم عيالوار شده است و دور و برشان حسابی شلوغ پلوغ است . خدا کند ديگر آن تنبلی اش را کنار گذاشته باشد ...... .
غرض اينکه يکی از دوستان مردم آزار ؛ " اندرز های يک شيرازی " را برايمان فرستاده است و ما را نا خود آگاه بياد بيد زرد و عبدالله خان انداخته است . خداييش را بخواهيد بگمان مان اينها حرف های دل عبد الله خان ماست : بخوانيد
آندرز های يک شيرازی ...
سعی كنید روزها استراحت كنید تا شبها راحت بتوانید بخوابید !!
· در نزدیكی تخت خواب تان صندلی بگذارید تا اگر از خواب بیدار شدید روی آن نشسته و استراحت كنید
· ایستادن به رفتن، نشستن به ایستادن و خوابیدن به نشستن اولویت دارد
· جایی كه میتوانید بنشینید چرا میایستید؟
· كار امروز را به فردا موكول كنید و كار فردا را به پس فردا
· اگر حس كار كردن به شما دست داد كمی صبر كنید تا این حس از شما بگذرد
· از همه دیرترسر سفره رفته و زودتر بلند شوید تا زحمت چیدن و جمع كردن سفره به شما تحمیل نشود
· برای كار همیشه فرصت هست پس از استراحت غافل نشوید
· در میهمانیها حتماً با خود بالش ببرید شاید فرصتی برای استراحت بدست آوردید
· به خواب نگویید كار دارم به كار بگویید خواب دارم
سعی كنید روزها استراحت كنید تا شبها راحت بتوانید بخوابید !!
· در نزدیكی تخت خواب تان صندلی بگذارید تا اگر از خواب بیدار شدید روی آن نشسته و استراحت كنید
· ایستادن به رفتن، نشستن به ایستادن و خوابیدن به نشستن اولویت دارد
· جایی كه میتوانید بنشینید چرا میایستید؟
· كار امروز را به فردا موكول كنید و كار فردا را به پس فردا
· اگر حس كار كردن به شما دست داد كمی صبر كنید تا این حس از شما بگذرد
· از همه دیرترسر سفره رفته و زودتر بلند شوید تا زحمت چیدن و جمع كردن سفره به شما تحمیل نشود
· برای كار همیشه فرصت هست پس از استراحت غافل نشوید
· در میهمانیها حتماً با خود بالش ببرید شاید فرصتی برای استراحت بدست آوردید
· به خواب نگویید كار دارم به كار بگویید خواب دارم
۲ نظر:
man albae oon sare sofre dir raftan va zod pashodan ro kgodam kheili anjam dadam va albate shirazi nistam lol lol hahahha
ina harfe dele manam hast!!!:D
vaghean jomalate tekan dahandeii bood!!!!:D
ارسال یک نظر