دنبال کننده ها

۴ تیر ۱۳۸۸

صيد حلال .......


شمس لنگرودی


برای دخترم ندا آقا سلطان
----------------------------
دخترم
سنت شان بود
زنده به گورت کنند
تو کشته شدی
ملتی زنده به گور می شود.

ببين که چه آرام سر بر بالش می گذارد
او که پول مرگ تو را گرفته
شام حلال می خورد.

تو فقط ايستاد ه بودی
و خوشدلانه نگاه می کردی
که به خانه ات بر گردی
اما ديگر اتاق کوچک خود را نخواهی ديد دخترم
و خيل خيال های خوش آينده
بر در و ديوارش پرپر می زنند.

تو مثل مرغ حلالی به دام افتادی
مرغی حيران
که مضطربانه چهره ی صيادش را جستجو می کند
تو به دام افتادی
همچون خوشه ی انگوری
که لگدکوب شد
و بدل به شراب حرام می شود.

کيانند اينان
پنهان بر پنجره ها، بام ها
کيانند اينان در تاريکی
که با صدای پرنده ی خانگی
پارس می کنند.

کشتندت دخترم
کشتندت
تا يک تن کم شود
اما تو چگونه اين همه تکثير می شوی.

آه ندای عزيز من
گل سرخی که بر گلوی تو روييده بود
باز شد
گسترده شد
و نقشه ی ايران را در ترنم گلبرگ هايش فرو پوشانيد
و اينانی که ندا داده اند
بلبلانند
ميليون ها تن که گرد گلی نشسته
و نام تو را می خوانند.
يعنی ممکن است صداشان را که برای تو آواز می خوانند نشنوی
يعنی پنجره ات را بستند که صدای پيروزی خود را هم نشنوی
ببين که چه آرام سر بر بالش می گذارد
او که صيد حلال می خورد.

1/4/1388

2

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر