دنبال کننده ها

۱۰ آذر ۱۴۰۳

دزدگاه

رفته بود ایران تا از اوضاع احوال ایران فیلمی بسازد
وزارت خارجه امریکا گفته بود سفر به ایران خطرناک است ، ممکن است ترا گروگان بگیرند ! بهتر است از سفر صرفنظر کنی .
می ترسید با پاسپورت امریکایی برود ایران . با پاسپورت ایتالیایی رفت
همان روز اول در یکی از خیابان‌های تهران دوربین هشت هزار دلاری اش را دزدیدند.
میگفت :یک لحظه ، فقط یک لحظه طول کشید که موتور سواری مثل برق ‌و باد بیاید دوربینم را بقاپد ‌‌در برود
در هتل، اشک به چشم میآورد و دست به دامان این و آن میشود بلکه دوربینش را پیدا کنند . میخواهد به پلیس مراجعه کند ، کارکنان هتل میگویند اینجا مملکتی است که از پلیس ها بیش از دزدان باید ترسید ! حتی میگویند پلیس ها خود همکار دزدان اند !
مرد امریکایی بغض کرده است ، نمیداند به چه کسی پناه ببرد .
اعلامیه ای مینویسد پانصد دلار جایزه تعیین میکند به در ‌و دیوار می چسباند اما دوربینش پیدا نمی شود
رفیقی در اوکراین دارد ، به او‌زنگ میزند ، کمک‌میخواهد . جوانکی از اوکراین‌پا میشود میآید ایران ؛ دوربین خودش را بدستش میدهد میگوید حالا برو فیلم بگیر !
مرد امریکایی هاج‌و‌واج مانده است
دخترکی ایرانی با انگلیسی شکسته بسته ای دلداری اش میدهد و میگوید:
This country is full of thieves.
نمیدانم منظورش همین دزدان خیابانی است یا دزدانی که عبا عمامه دارند !؟
May be art
See insights and ads
All reactions:
Farrokh RiazSadri, Naghi Pour and 35 others

۷ آذر ۱۴۰۳

پاییز

این
فصلِ دیگری‌ست
که سرمایش
از درون
درکِ صریحِ زیبایی را
پیچیده می‌کند.
یادش به خیر پاییز
با آن
توفانِ رنگ و رنگ
که برپا
در دیده می‌کند!
« الف- بامداد »
See insights and ads
All reactions:
Farrokh RiazSadri, Nasser Darabi and 35 others

۶ آذر ۱۴۰۳

گریه ام نیار


گریه ام نیار
پارسال یک‌روز گرم بهاری رفته بودم دیدن رز مری.
رز مری اینجا در کالیفرنیا باغ گیلاس دارد . نه یک‌هکتار ، نه دو هکتار ، چهار صد هکتار .
فصل گیلاس که میشود سیصد چهارصد نفر در مزرعه اش کار میکنند
چهل سال است رز مری را می شناسم . سالها با او‌داد‌و‌ستد داشته ام ، آشنایی و‌دوستی مان قدمتی به درازای چهل سال دارد .
پارسال فصل گیلاس رفتم رز مری را دیدم. دیگر پیر شده بود . دیگر از آن زیبایی شکوهمندش خبری نبود .
چشمان آبی زیبایش دیگر درخشش پیشین را نداشت.
گفتم : رز مری ! میدانی همیشه دوستت داشته ام ؟
مشتی به پشتم کوبید و گفت :
Don’t make me cry
( گریه ام نیار )
یک رفیقی هم داشتم که سال هاست زیر خاک خوابیده است
با وجودی که حال و احوال خوبی نداشت توی آن گرمای نفس گیر با تراکتور قراضه اش میآمد مزرعه را شخم میزد
هر وقت می پرسیدم : چطوری جیم ؟
انگشتش را روی لبش میگذاشت میگفت : هیس ! این یک موضوع کاملا خصوصی است .
Hisssss!
This is a completely private matter
چطور آدم گریه اش نگیرد ؟
May be an illustration of 1 person
See insights and ads
All reactions:
Parviz Sadrian, Farrokh RiazSadri and 84 others