دنبال کننده ها
۱۷ آبان ۱۳۹۱
۱۶ آبان ۱۳۹۱
چه جنگلی ....؟؟
توى ماشين ، به اخبار راديو گوش مى دهم ، خبرهاى عجايب و غرايبى دارد ، همه اش در باره ى قتل و جنگ و تجاوز جنسي و آدمكشى است ... و انگار نه انگار كه توى مملكت ولنگ و وازى مثل امريكا ، بغير از دزدى و آدمكشى اتفاق هاى ديگرى هم
توى ماشين ، به اخبار راديو گوش مى دهم ، خبرهاى عجايب و غرايبى دارد ، همه اش در باره ى قتل و جنگ و تجاوز جنسي و آدمكشى است ... و انگار نه انگار كه توى مملكت ولنگ و وازى مثل امريكا ، بغير از دزدى و آدمكشى اتفاق هاى ديگرى هم
مى افتد .
مى خواهم به موسيقى گوش بدهم ، اما آنقدر به نوارهاى موسيقى سنتى گوش داده ام كه ديگر خودم خسته شده ام . پسرم وقتى كه مى خواهد با ما به مهمانى يى جايي بيايد دو تا شرط مى گذارد : شرط اولش اين است كه ما توى ماشين ، " شجريان " گوش ندهيم ! و شجريان را هم مى گويد شاجاريان !. و شرط دومش اينكه : به رستوران ايرانى نرويم ! از موسيقى ايرانى چيزى نمى فهمد و غذاى رستوران هاى ايرانى را دوست نمى دارد .
بارى . مى خواهم موزيك گوش كنم اما احساس مي كنم تمايل بيشترى براى شنيدن خبر ها دارم . خبرها را به دقت گوش مى دهم : از جنگ در افغانستان مى گويد ، از كشتارمردم سوریه مي گويد . از زلزله و طوفان و خرابى و ويرانى مى گويد . از کشمگش های پایان ناپذیر دموكرات ها و جمهوري خواهان مى گويد . از شكنجه و قتل دخترى هشت ساله به دست مردى بيمار مى گويد. از مادرى مى گويد كه پنج تن از فرزندان خود را در وان حمام خفه كرده است تا آنها را روانه ى بهشت كند ! . از دستگيرى مردى مى گويد كه گويا تا كنون چهل و چند زن را سر بريده است ! ......
در ميان خبر ها ، خبرى توجه ام را جلب مى كند : آقايي در شرق امريكا -يادم نيست كدام شهر و كدام ايالت - نيمه شب ، سه تن را به گلوله مى بندد ، بعد تن آش و لاش آنها را مى اندازد توى ماشين خودش و مى بردشان بيمارستان تا بلكه از مرگ نجات شان بدهد !! اما هر سه تاشان در بين راه جان مى دهند ....
به خودم مى گويم : آدميزاد چه موجود شگفت انگيزى است ؟ هم مى تواند با فرشتگان پهلو بزند و هم مى تواند ديو و دد و درنده خوى و
آدمخوار باشد ، و چه جنگلى است اين دنياى ما ...!!!؟؟
حافظ ، خطاب به انسان مى فرمايد :
....كه اى بلند نظر شاهباز سدره نشين ......نشيمن تو نه اين كنج محنت آباد است
ترا ز كنگره ى عرش مى زنند صفير .....ندانمت كه در اين دامگه چت افتاده ست ؟....
اما غزالى مى گويد : خونخوار تر از نوع بشر جانورى نيست !!
مى خواهم به موسيقى گوش بدهم ، اما آنقدر به نوارهاى موسيقى سنتى گوش داده ام كه ديگر خودم خسته شده ام . پسرم وقتى كه مى خواهد با ما به مهمانى يى جايي بيايد دو تا شرط مى گذارد : شرط اولش اين است كه ما توى ماشين ، " شجريان " گوش ندهيم ! و شجريان را هم مى گويد شاجاريان !. و شرط دومش اينكه : به رستوران ايرانى نرويم ! از موسيقى ايرانى چيزى نمى فهمد و غذاى رستوران هاى ايرانى را دوست نمى دارد .
بارى . مى خواهم موزيك گوش كنم اما احساس مي كنم تمايل بيشترى براى شنيدن خبر ها دارم . خبرها را به دقت گوش مى دهم : از جنگ در افغانستان مى گويد ، از كشتارمردم سوریه مي گويد . از زلزله و طوفان و خرابى و ويرانى مى گويد . از کشمگش های پایان ناپذیر دموكرات ها و جمهوري خواهان مى گويد . از شكنجه و قتل دخترى هشت ساله به دست مردى بيمار مى گويد. از مادرى مى گويد كه پنج تن از فرزندان خود را در وان حمام خفه كرده است تا آنها را روانه ى بهشت كند ! . از دستگيرى مردى مى گويد كه گويا تا كنون چهل و چند زن را سر بريده است ! ......
در ميان خبر ها ، خبرى توجه ام را جلب مى كند : آقايي در شرق امريكا -يادم نيست كدام شهر و كدام ايالت - نيمه شب ، سه تن را به گلوله مى بندد ، بعد تن آش و لاش آنها را مى اندازد توى ماشين خودش و مى بردشان بيمارستان تا بلكه از مرگ نجات شان بدهد !! اما هر سه تاشان در بين راه جان مى دهند ....
به خودم مى گويم : آدميزاد چه موجود شگفت انگيزى است ؟ هم مى تواند با فرشتگان پهلو بزند و هم مى تواند ديو و دد و درنده خوى و
آدمخوار باشد ، و چه جنگلى است اين دنياى ما ...!!!؟؟
حافظ ، خطاب به انسان مى فرمايد :
....كه اى بلند نظر شاهباز سدره نشين ......نشيمن تو نه اين كنج محنت آباد است
ترا ز كنگره ى عرش مى زنند صفير .....ندانمت كه در اين دامگه چت افتاده ست ؟....
اما غزالى مى گويد : خونخوار تر از نوع بشر جانورى نيست !!
۱۲ آبان ۱۳۹۱
بوق حمام ....
در دوره پنجم مجلس شورایملی ؛ هنگامیکه سر و صدای جمهوریت بر خاست ؛ در راهروهای مجلس بین سید حسن مدرس و سردار سپه مشاجره سختی در گرفت .
مدرس با عصبانیت به سردار سپه میگوید : من حکم بوق حمام را دارم . تا مجلس هست مدرس هم خواهد بود . تو برو فکر خودت باش !
سردار سپه هم در جواب میگوید : ما هم طوری حمام میسازیم که احتیاج به بوق نباشد .!
سردار سپه وقتی از مجلس بیرون میرود به سرتیپ درگاهی رییس شهربانی دستور میدهددیگر بوق حمام زده نشود ! از آن روز بوق حمام زده نشد و تا چند روز مردم محلات تهران نمیدانستند حمام کی مردانه و چه ساعتی زنانه خواهد شد ( چون رسم بر این بود که قبل از طلوع آفتاب حمام هر محله و گذری مردانه و از ساعت چهار بعد از ظهر زنانه میشد و برای اینکه خلایق بدانند چه ساعتی حمام مردانه شده و چه ساعتی زنانه خواهد بود یکی از کارکنان حمام به بالای بام میرفت و در آن بوق کذایی میدمید )
اگر چه سردار سپه - رضا شاه بعدی - توانست حمام بدون بوق بسازد ! اما در شهریور 1320 چنان صدای بوقی در ایران پیچید که همه جهانیان از آن با خبر شدند .....!!
" نقل از : یاد داشت های اعظام الوزاره
۱۱ آبان ۱۳۹۱
قرمساق......
نا صر الدین شاه در دستخطی خطاب به شخصی بنام " مسیح " ؛ واژه قرمساق را به غلط " قرمصاق " نوشته بود
شمس الشعرا سام میرزا یک رباعی ساخت به این مضمون .بعرض رساندند . دستخط اصلاح شد .
الحمد مسیحا که جمادت کردند
آتش بودی و پس رمادت کردند
زن قحبه ! به عزل هم ترقی کردی
زیرا که قرمصاق به صادت کردند .
از کتاب " خاطرات و خطرات " مهدیقلی خان هدایت
شمس الشعرا سام میرزا یک رباعی ساخت به این مضمون .بعرض رساندند . دستخط اصلاح شد .
الحمد مسیحا که جمادت کردند
آتش بودی و پس رمادت کردند
زن قحبه ! به عزل هم ترقی کردی
زیرا که قرمصاق به صادت کردند .
از کتاب " خاطرات و خطرات " مهدیقلی خان هدایت
در پوست شیر .....
مظفر الدین شاه پس از بازگشت از سفر فرنگ تصمیم گرفت باغ وحشی به سبک و سیاق فرنگستان در تهران ایجاد کند .
این باغ وحش پس از مدتی ایجاد شد و بودجه ای نیز برای نگهداری حیوانات اختصاص یافت ؛ اما از آنجا که متصدیان باغ وحش بودجه غذایی حیوانات را به جیب میزدند ؛ حیوانات باغ وحش یکی پس از دیگری بسبب گرسنگی تلف شدند و به لقاء الله ! پیوستند .
یک روز شاه هوس دیدار باغ را کرد . متصدی باغ وحش نگران شد و کارگری را وادار کرد داخل پوست شیر بشود و به او گفت : هر وقت شاه نزدیک شد تکانی بخود بده و سر و گردنی بجنبان تا شاه نفهمد که شیر مان ماههاست جان به جان آفرین تسلیم کرده است ! او چنین کرد و شاه پس از گردش مختصری از باغ وحش بیرون رفت . در این وقت یکی از پلنگان بسوی شیر جهید . شیر ترسید که نکند طعمه پلنگ شود اما ناگهان شنید که پلنگ به او میگوید : " آهای ! مش باقر تویی ؟ چند گرفتی داخل پوست شیر شدی ؟؟!! "
۹ آبان ۱۳۹۱
اسراییلی ها .......
از یاد داشت های اسدالله علم :
....." ....پاد گورنی برای شا م بطور خصوصی در کاخ نیاوران مهمان بود .مرد بسیارشوخ با مزه ای است . صحبت های خوب با نمک دارد . با آنکه روس ها به اعراب و بخصوص به مصر کمک میکنند ولی دل پری دارند که اعراب کون گشاد هستند !
میگفت : جمال عبد الناصر محرمانه به مسکو آمد و باز هم تقاضای اسلحه مدرن و هواپیمای مدرن کرد .ما به او گفتیم که :آخرین هواپیماهای میگ بتو میدهیم که در عین حال خیلی عمل آن آسان است .
گفت : چطور ؟
گفتیم که : یک دکمه دارد که هواپیما به پرواز در میآید . یک دکمه دیگر دارد که خلبان میفشارد و روی هدف میرسد . و دکمه سوم بمب را رها کرده به هدف میزند .
بعد ناصر پرسید : بسیار خوب ! چطور به زمین می نشیند ؟
ما جواب دادیم : به زمین نشستن آن یا به زمین نشاندن آن هم دیگر با اسراییلی هاست !!!
۸ آبان ۱۳۹۱
معجزه گرمک ....!!
در سال 1350 هجری قمری در اصفهان شایع شد که حضرت امام حسین در ماه صفر چند روزی مهمان امامزاده """ شاه زید " خواهد شد !
طولی نکشید که سیل کوران و کچلان از سرتاسر ایران بسوی اصفهان سرازیر شد تا با بستن دخیل و سلفیدن نذور ؛ درمانی برای درد های بی پایان شان پیدا کنند .
پس از تحقیقات معلوم شد که حضرت نوابی محمد تقی میرزا در حوالی باغ مراد اصفهان - دور و بر امامزاده شاه زید - صد ها هکتار زمین را زیر کشت خربزه ( گرمک ) برده است و چون میخواسته هم جنس هایش را آب کند و هم عوارض شهرداری را ندهد این کلک را سوار کرده و توانسته بیش از ده هزار من از خربزه هایش را به همان کوران و کچلان و بندگان ببوی حضرت باریتعالی قالب بفرماید !!
۶ آبان ۱۳۹۱
۵ آبان ۱۳۹۱
آقای روشنفکر ...!!
روشنفکری را میشناسم که صبحها توده ای است .
ناهار که میشود مصدقی است
.بعد از ناهار سلطنت طلب است .
ساعت دو بعد ازظهر اصلاح طلب میشود .
غروب نشده سنگ رضا شاه را به سینه میزند .
وقت شام مائوئیست است .
موقع خواب طرفدار تروتسکی است .
و اگر بساط دود و دم اش روبراه نباشد دشمن همه اینهاست و فحش شان میدهد .
۴ آبان ۱۳۹۱
فرهنگ واژگان کوچه .....
اصغر یه لامپ = ادمی که یک چشمش نابینا است
اوتور بابا ! = بنشین سر جات !
افغانی = تنها و گوشه گیر
با گوز بعدی پرواز داره = ادعای بیخودی میکند
برو جلو بوق بزن ! = ادعای بیخودی نکن - ادعا نکن
بر و بچ = دوستان
بهداری = آدم تمیز و وسواسی
به سایز گوزت نمی خوره = به کسی که ادعا دارد گویند
آچار فرانسه = آدمی که به درد هر کاری میخورد
جن بوداده = آدم رذل
رستم در حمام = آدم مافنگی
نماز آقای بحر العلوم است = تمامی ندارد
آفتابه دم خلا = آدم مزاحم
پوستین در تابستان = بی مصرف
بیسکویت = آدم با حال
پسته = زن بدکاره
ته سیگال = آدم بی ارزش
جیک ثانیه = فوری
دکل = آدم تنومند
رپتو پتو = صداش رو در نیار
چوق = هزار تومان
زال ممد = خلافکار
سرش به کونش پنالتی میزنه = آدم دست و پا چلفتی
سوسک کردن = آبروی کسی را بردن
سیفون رو بکش =دیگر حرف نزن !
فتح الله ! = وسیله - ابزار
طلبه ای ؟ = میخواهی ؟
فخری چسو = بی چاک و دهن
کیسه ان = شکم بزرگ
گلابی = آدم گیج - هالو - پپه
نخود مغز =کم عقل
ویتامین = با حال
همه رو برق میگیره ما رو ننه ادیسون = شانس نداریم
یول تپه = روستا
همچی میزنم که تا قم بشاشی ! = خفه شو !
عهد قیف علیشاه = قدیمی
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...