گفتا ز که نالیم
توسط 6 hours 58 minutes ago
نقل از : خبرنامه گویا
*- حکایت کنند که: امیر عبدالله بن طاهر که بروزگار خلفای عباسی امیر خراسان بود ؛ روزی در نیشابور نشسته بود .
شخصی کتابی آورد؛ به تحفه پیش او نهاد .
پرسید که : این چه کتاب است ؟
گفت : این قصه وامق و عذراست و خوب حکایتی است که حکما بنام انوشیروان جمع کرده اند .
امیر عبدالله فرمود : که ما مردم " قرآن " خوانیم و بغیر از قرآن و شریعت پیغمبر ؛ ما را از این نوع کتاب در کار نیست ( یعنی به درد مان نمی خورد ) .
و این کتاب تالیف مغان است و پیش ما مردود است !! و فرمود تا آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمروی او هر جا از تصانیف و مقال عجم کتابی باشد جمله را بسوزانند ....!!
" تذکره الشعراء - دولتشاه سمرقندی .
----------------
** - تازیان هنگام تسلط بر ممالک اسلامی از آنجا که از رموز تشکیلاتی اطلاعی نداشتند ناگزیر دواوین محلی را با متصدیان آنها و زبان و دفاتری که معمول بود بر جای نهادند . از آنجمله در عراق و ایران - یعنی در قلمروی شاهنشاهی ساسانی - عمال دیوان و خط و زبان پهلوی را همچنانکه بود نگهداشتند و این حال ادامه داشت تا عهد حکومت حجاج بن یوسف ثقفی که یکی از کاتبان ایرانی که اهل سیستان و موسوم بود به صالح بن عبدالرحمن - و زیر دست زادان فرخ صاحبدیوان کار میکرد - بفکر نقل دیوان از پهلوی به عربی افتاد و بعد از فوت استاد خود عهده دار دیوان شد و علیرغم اصرار مردانشاه پسر زادان فرخ ؛ به نقل دیوان از پهلوی به عربی مبادرت کرد .
گویند : مردانشاه چون از تصمیم او به این عمل و قدرت وی بر آن کار اطلاع حاصل کرد گفت : خداوند ریشه تو را از دنیا ببراد همچنانکه ریشه فارسی را بریدی . و ایرانیان حاضر شدند صد هزار درهم پول به او بدهند تا از این کار اظهار عجز کند ؛ اما او نپذیرفت .
نقل از : تاریخ ادبیات ایران - دکتر ذبیح الله صفا - جلد اول - صفحه 131
_______________
*** - ابومسلم خراسانی عقیده داشت که : آمیزش با زنان دیوانگی است ؛ و یکبار دیوانگی - به سالی - مرد را بسنده است .
گویند : در شب زفاف ؛ حلیله ( عروس ) وی را بر اسب تاتاری به خانه او آوردند . و او آن اسب را بکشت ؛ و آن زین که زن بر وی سوار بود بسوخت تا پس از او مردی بر وی ننشیند .....
_______________
****- وقتیکه در دوره شاه سلطان حسین صفوی شهر اصفهان به محاصره سربازان محمود افغان در آمد ؛ در مدت 9 ماه محاصره این شهر ؛ آبرومندان جام زهر در کام خود و خانواده خود کردند و مردم مردگان خود را خوردند .
در این میان زنان حرمسرای شاه سلطان حسین یکصد و بیست و چهار هزار " بسم الله " نثار زاینده رود کردند تا بر لشکر محمود افغان زهر قتال شود ؛ و هزار " قل هو الله " بر هزار نخود خوانده و از آن " شوربای نصر " پختند
فردای عاشورا ؛ وقتی آخرین اسب اصطبل سلطنتی را سر بریدند و خوردند ؛ شاه سلطان حسین از میان شهری که از خانه هایش بوی تعفن اجساد بلند بود گذشت و به پابوس محمود افغان رفت و تاج شاهی را بر سر او نهاد و خود کاخدار و باغبان محمود شدو در گوشه یکی از باغ های سلطنتی ماوا گزید .....
_______________
و چه خوش سروده است ناصر خسرو که میگوید :
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست