دنبال کننده ها

۱۲ آبان ۱۴۰۳

خیار تلخ

با همه شقاوت ها و نامردمی هایی که حکومت ملایان نسبت به مردم وطن مان اعمال میکند ، هنوز بارقه هایی از فرهنگ مدارا ، فرهنگ همبستگی ، فرهنگ عیاری، و فرهنگی که معتقد است «بنی آدم اعضای یک پیکرند » در سرزمین فقر زده و بلا زده ما همچنان میدرخشد و این امید را در دل ما زنده نگهمیدارد که این فرهنگ با همه دشواری ها و سنگلاخ هایی که با آن روبروست همه امواج بلا را از سر خواهد گذراند و بقول حافظ حق رضا ندهد « چنین عزیز نگینی بدست اهرمنی».
در زابل ، در یک روستا ، معلمی مسابقه ای بین دانش آموزان بر گزار میکند و از دانش آموزان میخواهد هر کدام در رابطه با وضعیت زندگانی خود انشایی بنویسند و قول میدهد به بهترین انشا یک کفش ورزشی جایزه میدهد .
بچه ها انشای شان را می نویسند . معلم انشا ها را میخواند ؛ می بیند هر کدام از این نوشته ها بقدری صمیمانه و زیباست که نمیتواند تصمیم بگیرد به کدام شان جایزه بدهد .
بالاخره تصمیم میگیرد به قید قرعه یک انشا را انتخاب کند و به آن جایزه بدهد .
همه دانش آموزان نام خود را بر تکه کاغذی مینویسند و داخل کیسه ای می اندازند و معلم یک نام را از داخل کیسه بیرون میکشد و با صدای بلند میخواند :
دوشنبه حاجبی
بچه ها هورا میکشند و دست میزنند و آقای دوشنبه حاجبی با شادی وصف ناپذیری کفش ورزشی را میگیرد .
معلم میگوید : پس از دادن جایزه بطور نا خود آگاه دست در کیسه کردم ‌وبا تعجب دیدم همه دانش آموزان نام دوشنبه حاجبی را بجای نام خود نوشته اند! چرا؟
چون دوشنبه حاجبی فقیر ترین دانش آموز کلاس بود و با پای برهنه به مدرسه میآمد .
این فضائل اخلاقی انسانمدارانه در تمامی تار ‌‌و پود فرهنگ ما موج میزند و یکی از عناصر بقای سرزمینی بنام ایران و مردمانی بنام ایرانی است .
در مصیبت نامه عطار داستانی آمده است بدین مضمون :
باغبانی سه خیار آورد خرد
تحفه را پیش نظام الملک برد
یک مرد روستایی ، سه خیار کوچک به تحفه برای خواجه نظام الملک طوسی وزیر قدرتمند سلجوقی میآورد .
خواجه انعامی به او میدهد و هر سه خیار را میخورد و دهقان از محضر خواجه بیرون میرود
نزدیکان و‌مشاوران خواجه به سخن در میآیند که : ای خواجه ! شما هر سه خیار را خوردید بما تعارف نکردید ؛ معمولا این رسم شما نیست .
خواجه در پاسخ گفت :
پس ندادم هیچکس را از کبار
زانکه هر سه تلخ افتاد آن خیار
به این سبب به هیچکس از آن خیار ها ندادم چون ترسم آن بود مبادا یکی از شما آن خیار را بخورد و تلخی خیار را گوشزد کند و مرد دهقان از آن رنجیده خاطر شود .
من بترسیدم که گر گوید کسی
آن جگر خسته برنجد زان بسی
خواجه نظام‌الملک طوسی وزیر مقتدر دو‌تن از شاهان امپراتوری سلجوقی- الپ ارسلان و‌ملکشاه- بود ‌و از سوی بسیاری از مورخان مهم‌ترین دولتمرد تاریخ اسلام شناخته میشود و سیاست های او تا قرن بیستم پایه اساسی ساختارهای دولتی در جهان اسلام بود
مهم‌ترین میراث ارجمند خواجه نظام‌ الملک بنیانگذاری مدارس نظامیه در بسیاری از شهرهای قلمروی اسلام بود که بسیاری از سیاستمردان و دولتمردان اسلامی - از جمله سعدی شیرازی - در آن درس خوانده اند . مدارس نظامیه نخستین سیستم آموزشی دولتی بود که بعدها الهام بخش سیستم‌دانشگاهی اروپا شد
او همچنین کتاب سیاست نامه را نوشت که در واقع یک دانشنامه سیاسی است که الگوی تفکر ماکیاولیسم در اروپا شد .
در اواخر عهد ملکشاه سلجوقی بود که اسماعیلیان در بخش هایی از قلمروی امپراتوری سلجوقی ظهور کردند و با تصرف دژهای صعب العبور کوهستانی باعث درگیری های طولانی با حکومت سلجوقیان شدند
در سال ۴۸۵ هجری قمری با توصیه خواجه نظام الملک ملکشاه سلجوقی لشکریانی برای نبرد با اسماعیلیان راهی رودبار و قهستان کرد اما شکست خورد و پیش از آنکه حمله دیگری را تدارک ببینند هم‌ملکشاه و هم خواجه نظام‌الملک ترور شدند
May be art of boat
See insights and ads
All reactions:
Nasser Darabi, Hanri Nahreini and 35 others

برای چه می جنگید ؟

برای چه می جنگید دختران و پسران سرزمین من ؟
برای چه می رزمید ای مادران سوکوار ؟
اینجا ؛در این جغرافیای دور؛
اینجا ، در این سر زمین امن و امان
اینجا در این سرزمین خواب و خمیازه
ما نیز می جنگیم !
وخنجر بر گلوگاه برادران و خواهران خود میگذاریم
می جنگیم برای پرچم
می جنگیم برای شازده
می جنگیم برای ترامپ
می جنگیم برای مریم تابان
می جنگیم برای کورش و کمبوجیه و هوخشتره!
می جنگیم برای خشایارشا
می جنگیم برای فتح الله و نصرالله و قاسم و عین الله
می جنگیم برای قسطنطنیه
می جنگیم برای مارکس و لنین و استالین و فیدل کاسترو
می جنگیم برای چه گوارا
می جنگیم برای رجب اردوغان
برای اوف ها و تف ها
برای چکمه و پوتین
از ما بیاموزید جنگیدن را
از ما بیاموزید حقارت و ذلت و زبونی را
خاک بر سری را نیز …
نقاشی: هوشنگ پزشک نیا
May be an illustration
See insights and ads
All reactions:
Nasser Darabi, Farhad Ghasemzadeh and 37 others

۹ آبان ۱۴۰۳

با توام ایرانه خانم زیبا

هوای دلنشین پاییزی را بهانه کردم رفتم قدمی در تنها خیابان شهرمان زدم.
خیابانی است بطول کمتر از یک مایل با رستوران ها و بارها و عتیقه فروشی ها و گالری ها و بوتیک ها و تک و‌توکی هم کتابفروشی .
پریروزها جشنی بپا کرده بودند . بهانه شان جشن ماه اکتبر ،چند هزار نفر آمده بودند ؛زن و مرد و پیر و جوان.
وسط خیابان - اینجا و آنجا - میزی و چادری و بساط خوشباشی مهیا ؛ هر چند قدم به چند قدم دم و دستگاه باده نوشی و نوشخواری.
هر کس را که میدیدی لیوانی بدست داشت و از بشکه های آبجو ، لیوانی میگرفت و می نوشید .
رفتم میان آدم‌ها ،همه شاد و خندان و مست . و من شعر حافظ میخواندم که :
می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک بر آمد و رطل گران گرفت.
قدمی زدم و تماشایی. تماشای بناهایی که
صد و چند سالی از عمرشان میگذرد ؛ همه سرپا و سرفراز ، ساخته شده از آجر ؛ و تاریخ بنا بر پیشانی شان .
و من با خود می اندیشیدم اگر این ملت ؛ تخت جمشیدی و مشهد مرغابی و نقش رستمی و بیستونی وچهار باغی و پل خواجویی و مسجد شیخ لطف اللهی میداشتند با آن چه میکردند ؟
یکوقت دیدم با ایرانه خانم زیبا درد دل میکنم و با خود زمزمه میکنم که:
دق که ندانی که چیست گرفتم
دق که ندانی تو خانم زیبا
حال تمامم از آن تو بادا
گرچه ندارم خانه در اینجا ، خانه در آنجا
سر که ندارم که طشت بیاری که سر دهمت سر
با توام ایرانه خانم زیبا
کاکل از آن سوی قاره ها بپرانی ، یا نپرانی
با تو خدایی برهنه ام آنجا
بی تو گدایم ، ببین گدای کوچه دنیا
با توام ایرانه خانم زیبا
______
شعر از: رضا براهنی
See insights and ads
All reactions:
Farhad Ghasemzadeh, Foroz Nader and 14 others

۸ آبان ۱۴۰۳

مرگ بر ساعت

پرچم فلسطین به دست گرفته اند و نعره میزنند
سی چهل نفری میشوند ؛زن و مرد .
مردها ریشو و پلشت.
زن ها پیچیده در چادر سیاه ؛ همچون کلاغانی .
خیابان را قرق کرده اند ؛ کس را یارای اعتراض نیست.
نعره میکشند و بالا ‌پایین میروند . نگاه شان میکنم ؛ دلم برای شان میسوزد .
پرچم را به اینسو آنسو میکشانند و نعره میزنند:
مرگ بر اسراییل مجازی!
حیران میمانم که : خدایا ! این دیگر چیست؟ این بیچارگان آیا میدانند برای چه نعره میکشند ؟
در عالم خیال به دالان تاریخ گذر میکنم ، در هزار توی تاریخ پرسه میزنم :
به زمانی بر میگردم که ساعد مراغه ای نخست وزیر ایران است.
حزب توده در مخالفت با سیاست های دولت ساعد راه پیمایی اعتراضی در پایتخت براه انداخته است .
هزاران نفر از کوران و کچلان را به میدان کشیده است . صدها و هزاران پرچم سرخ ‌‌و سپید در اهتزاز است.
مردمان، کف کرده بر دهان؛ نعره میکشند ؛ نعره میکشند و شعاری را که از بلندگو میشنوند تکرار میکنند . بجای مرگ بر ساعد، نعره کنان فریاد میزنند :
مرگ بر ساعت !
با خودم‌میگویم‌: خدایا ! خداوندگارا ! آیا روزی روزگاری این مردم ؛ پوستین جهالت از تن بدر خواهند کرد ؟
طعنه بر ما مزن ای دوست که خود معترفیم
دف زنان بر سر بازار به «نادانی » خویش