دنبال کننده ها

۹ شهریور ۱۴۰۳

ساعت ۳.۲۶

آقا ! ما هیچ کارمان شبیه آدمیزاد نیست ، حتی خواب و بیداری مان . فی المثل نمیدانیم چه حکمتی در کار است که ما هرشب سر ساعت سه و بیست و شش دقیقه از خواب بیدار میشویم .
خودمان هم مانده ایم معطل که خدایا خداوندا پروردگارا ایزدا این دیگر چه بلایی است به جان ما افتاده؟
اگر هشت شب بخوابیم سر ساعت 3.26از خواب می پریم و دیگر خواب مان نمی برد .
اگر دوازده نیمه شب بخوابیم باز هم سر ساعت3.26 دقیقه انگار جوالدوز توی هر چه نا بدترمان فرو کرده اند از خواب بر می خیزیم .
اگر ساعت سه بامداد چشم مان را روی هم بگذاریم در حالیکه داریم هفت تا پادشاه را در خواب می بینیم سر ساعت3.26 از خواب می پریم و تا کله سحر آنقدر باید غلت و واغلت بزنیم تا دوباره با هزار جور من بمیرم تو بمیری خواب مان ببرد .
زن مان میگوید اگر تا صد بشماری خوابت می برد . ما هم بفرموده عیال چشمان مان را می بندیم شروع میکنیم به شمردن . یکوقت می بینیم به شماره شانزده هزار و نهصد و هفتاد و چهار رسیده ایم اما هنوز خواب مان نبرده است.
گهگاهی ابتکار تازه ای بخرج میدهیم .چشم مان را می بندیم شروع میکنیم به شمردن گوسفندهای مشدی جعفر قلی . یکوقت می بینیم گوسفند ها ی مشدی جعفر قلی که هیچ بلکه گوسفند ها و بز ها و مرغ ها و خروس ها و اردک ها و غازهای کربلایی مصطفی و حاجی نصرالله و میرزا حسینقلی و ننه عبدالله را شمرده ایم اما هنوز که هنوز است خواب به چشمان مان نیامده است که نیامده است .
دیروز رفیق مان پرسیده بود : حسن جان ! چه ساعتی خوب است زنگ بزنم ؟ میخواهم نیم ساعتی در باره موضوع مهمی باهات مشورت کنم؟
گفتیم: ساعت 3.26
پرسید :عصر؟
گفتیم : نه! نصفه شب!.
یکی رفته بود پیش حکیم که : موی ریشم درد میکند
طبیب پرسید : چه خورده ای؟
گفت : نان و یخ
طبیب گفت: برو بمیر که نه دردت به درد آدمی میماند نه خوراکت
حالا حکایت ماست.
May be an image of text
See insights and ads
All reactions:
John Mahmoudi, Karim Akhavan and 66 others

۸ شهریور ۱۴۰۳

سلام آقای انیشتین کوچولو

نوه جان شماره دو - آرشی جونی - امروز ۹ ساله شد.
آرشی جونی شخصیت منحصر به فردی دارد . آرام ، بی هیاهو ، کنجکاو برای شناختن ناشناخته ها .
بسیار با هوش وهمواره در پی کشف پدیده های جدیدی است .
گاهی با خودم می اندیشم این نوه جان ما آیا انیشتین دیگری خواهد شد ؟
آرشی جونی حالا کلاس چهارم است . ساعت شش صبح بیدار میشود صبحانه ای میخورد راهی مدرسه میشود . بی هیاهو ، بی گلایه ، با اشتیاق
خواهرش نوا جونی را بسیار بسیار دوست دارد ، هر چند نوا جونی گهگاه سربسرش میگذارد و هوارش را در میآورد اما بدون نوا جونی هیچ جا نمیرود
تولدت مبارک عشق من . نمیدانی چقدر دوستت دارم و چقدر شیفته آن شخصیت و متانت ذاتی ات هستم آقای انیشتین!
See insights and ads
All reactions:
Foad Roostaee, Massod Shabani and 10 others

بیماری توهم

ایرانی ها به بیماری « توهم » مبتلا هستند
در گفتگو با شبکه جهانی تلویزیون ملی پارس
گپ خودمونی با ستار دلدار

خرس ها و آدم ها

یکساعتی از نیمه شب گذشته بود، تازه داشت خواب مان میبرد ، قصد داشتیم اگر خدا بخواهد خواب هفت تا پادشاه را ببینیم ( حالا نپرسید کدام پادشاه ؟ یقینا آغا محمد خان قاجار و نادر شاه و سلطان محمود غزنوی و امام خمینی رحمت الله علیه ! میان شان نبودند)
سرو صدایی بگوش مان خورد ، بنظرمان آمد کسی تو حیاط خانه مان اینسو آنسو میرود و سر و‌صدا راه می اندازد. خیال کردیم دزدی ، آدمکشی ، تروریستی ، خانه بدوشی ، بیکار الدوله ای ، چیزی است
رفتیم از پشت پنجره نگاهی به بیرون انداختیم کم مانده بود از ترس قالب تهی کنیم به رحمت خدا برویم ( گیله مردی به این شجاعت تا حالا دیده بودید ؟ حالا لابد این رفیق فراری مازنی ما که از ترس سلحشوران و دلاوران ستبر بازوی دیلمی به قله دماوند و غارهای سپید کوه و سیاه بیشه پناه برده و جرات آفتابی شدن ندارد ، کلی قرت و قراب راه خواهد انداخت و یک عالمه هم پنبه لحاف کهنه باد خواهد داد که : نگفتم ؟ نگفتم این دلاوران دیلمی از سایه شان می ترسند ؟ )
آقا ! چشم تان روز بد نبیند ، دیدیم اوه مای گاد ! خرسی به قد و قامت یک مینی بوس آمده است توی حیاط خانه مان جولان میدهد هی بالا پایین میرود جعبه آشغال مان را وارونه کرده دنبال غذا میگردد .
چراغ قوه مان را بر داشتیم ترسان لرزان از پشت پنجره بسویش نشانه رفتیم ، جناب آقای خرس انگار نه انگار .اصلا ما را به تخم پسرش هم حساب نکرد ، حتی نیم نگاهی هم بما نینداخت .
تلفن کردیم شبکه خدمات اضطراری ۹۱۱-
گفتیم : خانم جان ! خرسی به قد و قامت یک مینی بوس تو حیاط مان سرگرم خرابکاری است، دست مان به دامن تان !
فرمودند نترسید آقای گیله مرد ! نترسید ! خطری تهدید تان نمیکند ، فقط نزدیکش نشوید ( ما نه اسم مان را گفتیم نه شماره تلفن و نه آدرس مان را دادیم اما خانم جان همه مشخصات ما را پیشاپیش میدانست . بگمانم مشخصات هفت پشت مان را هم میدانست ، خوب شد نگفت آقای گیله مرد شما فشار خون تان بالاست زیاد جوش و جلا نزنید برای قلب تان ضرر دارد خدای ناکرده انفاکتوس میکنید ! )
آمدیم نشستیم به تماشا ، جناب خرس جعبه آشغال مان را زیر و رو فرمودند آنوقت سلانه سلانه رفتند سراغ همسایه ها .
فقط این را می توانیم به عرض تان برسانیم که یکی دو‌ساعت سر و صدای شکستن و بستن از دور و بر خانه مان به آسمان میرفت و خواب و راحت را از ما گرفته بود .
صبح شد نگاهی به خیابان انداختیم دیدیم خدای من ! خیابان مان شده است عینهو میدان جنگ .
آقا ! ما هرروز جای تان خالی یکی دو ساعتی میرفتیم حاشیه جنگل های اطراف خانه مان راه میرفتیم ، یک عالمه خیالبافی میکردیم ، یک عالمه غزل و قصیده ‌ونمیدانم مثنوی و‌دوبیتی و مسمط ومستزاد و رباعی میسرودیم که بدرد عمه جان مان میخورد اما حالا از ترس جناب آقای خرس باید خانه نشین بشویم و امت اسلام از اشعار دلپذیر آقای گیله مرد محروم بمانند !
حیف نیست جناب آقای گیله مرد با آنهمه ید و بیضایش طعمه خرس ها بشود ؟ ! فردا در و همسایه چه خواهند گفت ؟ نخواهند گفت بیا ببین دنیا چه فیسه آقا خرسه رییسه؟
نخواهند گفت عالیجنابی که کباده ملک الملوکی دنیا را میکشید ببین چطور « خرس خور » شده است ؟
خلاف عرض میکنیم ؟
No photo description available.
See insights and ads
All reactions:
Siavash Roshandel, Zari Zoufonoun and 54 others