اوه… خسته شدیم آقا! دیگر جان مان به لب مان رسیده است .اینهمه جان میکنیم شعر و قصه و پرت و پلا و تفسیر سیاسی و داستان ننه سلیمه اینجا می نویسیم هیچ تنابنده ای بما نمیگوید عمو جان خرت به چند ؟
هی قیافه بر ما مگوزید بخودمان میگیریم از خودمان تعریف تمجید میکنیم هیچکس نه تنها برای مان هورا نمیکشد بلکه محل سگ هم بما نمیگذارد .
مگر ما بیل به کمرمان خورده است ؟ چطور است برویم مقداری فحش آب نکشیده به این احمد شاملو و آن مصدق السلطنه ! بدهیم بلکه چهارتا و نصفی بخو بریده ما را آدم حساب کردند ؟
محمد علی فروغی هم بد نیست ها ! پدر سوخته فراماسون رفته است با این انگلیسی ها تبانی کرده است ضمن اینکه مملکت ما را به آنها فروخته ، آمده است آبروی سعدی علیه الرحمه را هم برده است !
ما که وسع مان نمیرسد برویم عینهو برادر حاتم طایی توی چاه زمزم بشاشیم پس چه بهتر یقه همین ها را بگیریم فحش و فضیحت شان بدهیم بلکه مشهور شدیم
ما یک آقایی را میشناسیم که هم سبیل های کلفتی دارد، هم هفته ای دو سه تا دیوان شعر چاپ میکند، هم از لوطیگری پاشنه کش اش را دارد ، اما هیچکس آدم حسابش نمیکند ، لاجرم آمده است عینهو گنده لات های دارالخلافه عصر شاه شهید چاقوی ضامن دارش را در آورده مثل سگ کاهدانی مدام پارس میکند و شبانه روز کارش شده است فحش دادن به شاملو و دو سه تا آدم بیسواد دیگر ! آدم های بیسوادی که باعث شده اند خلایق بیایند تاج و تخت آن اعلیزحمت رحمتی را بر سرش خراب کنند !
آقا ! شما نمیدانید این مصدق السلطنه چه مارمولک دم بریده ای بوده است ! نمیدانید چطوری با انگلیسی ها و امریکایی ها ساخت و پاخت میکرده خودش را به موش مردگی میزده بلکه تاج و تخت اعلیحضرت همایونی را بگیرد خودش بشود شاه !
این احمد شاملو را هم شما نمی شناسید ، نمیدانید که هم از دربار همایونی مواجب میگرفته ، هم نوچه هویدا بوده ، هم با اشرف پهلوی پالوده میخورده ، هم برای اینتلجنت سرویس جاسوسی میکرده ، هم از اداره ثبت احوال ابرقو حقوق ماهانه میگرفته ، هم از سازمان خدمات اجتماعی پول و پله ای به اومیرسیده ، هم خانه اش دو تا استخر داشته ، و هم با همه بیسوادی اش میآمده است دودوزه بازی میکرده الم شنگه ای راه می انداخته در باره اعلیحضرت ابوالقاسم فردوسی صلی الله علیه و آله و سلم اظهار فضل میکرده ، هم اینکه شلاق بر میداشته به پر وپای اهالی موسیخی می پیچیده و میگفته است بگذار بر خیزد مردم بی لبخند ! .
اوه … ما خسته شدیم آقا ! چطور است برویم سبیل مان را کمی کلفت تر کنیم چهارتا لیچار نثار ملک الشعرای بهار و ستار خان و امیر کبیر و میرزا ابوالقاسم خان قائممقام فراهانی بکنیم بلکه کسی آدم حساب مان کرد . با شعر و شاعری که بجایی نرسیدیم
مهتاب که نور پاک دارد
از بانگ سگی چه باک دارد