زنم زانویش درد میکرد . خیلی وقت بود درد میکرد ، طوری شده بود که می لنگید راه میرفت .
رفتیم مسافرت ، دیدیم نمی تواند قدم از قدم بردارد
گفتیم : عامو ! نکند تو این تابستانی کار دست مان بدهی ها ! قرار است برویم نصف امریکا را بگردیم ها !
زن مان که یک عالمه آل بخارا( آلو بخارا) و یک عالمه هم زلیبی( زولبیا) و دو پیازه آلو برداشته بود برای قوم و خویش هایش به کانادا ببرد اراض کرد ( هول کرد ) گفت برگردیم کالیفرنیا .
از سفر چپری ( فوری ) بر گشتیم آمدیم خانه ، رفت دکتر عز و جز راه انداخت که : دکتر جان میشود یکی از آن آمپول ها که شیرازی ها بهش تاج خروس میگویند بما بزنی گاسم (بلکه )بتوانیم این تابستان با آقامون برویم کوه و دشت و صحرا ؟(زن مان آنقدر از ما حساب میبرد صدامان میکند آقامون ! زن داری را یاد بگیرید آقایون! )
آقای دکتر نمیدانم هندی بود پاکستانی بود بنگلادشی بود ویتنامی بود کجایی بود نامردی نکرد دستور داد جلدی ( فوری) یکی از آن آمپول ها که شیرازی ها بهش میگویند تاج خروس تو زانوی زن مان تزریق کنند
زن مان از بیمارستان لنگان لنگان آمد بیرون ، قرار شد سه چهار روزی صبر کنیم آنوقت بار و بندیل مان را ببندیم برویم کوه ودشت و صحرا . قصد داشتیم دوباره برویم اورگان وواشنگتن و کانادا و آنطرف ها .
آقا ! یکهفته شد دوهفته شد دیدیم زن مان پاک فلج شده است . نمی تواند قدم از قدم بردارد
رفتیم دکتر گفتیم دکتر جان این تاج خروس تان انگاری کاری ازش ساخته نیست ، خروس هم خروس های دوره آن اعلیحضرت رحمتی! آمدی ابرویش را برداری زدی چشمش را کور کردی؟
• ترتیزک کاشتم قَتُقِ نونم بشه، نَم دُنُسّم قاتل جونم میشه
دکتر مان که نمیدانم هندی بود پاکستانی بود بنگلادشی بود ویتنامی بودکجایی بود در آمد که باید عمل بشود
چهار روز بعد رفتیم بیمارستان زانویش را عمل کردند فرستادند خانه
اما ( این «اما» خیلی خیلی مهم است ، از آن «اما » هاست که ترک ها میگویند عاما )
قبل از اینکه بیاید خانه دیدیم یک کامیون آمده است جلوی خانه مان برای مان تختخواب بیمارستانی آورده است ، واکر آورده است ، ماشین یخ سازی آورده است ، دستگاهی آورده است که روی توالت نصب میشود تا بیمار بهنگام قضای حاجت با مشکلی روبرو نشود ، گفتیم اینها چیست ؟ ما که چنین چیزهایی نخواسته بودیم .
گفتند اینها را بیمه تان فرستاده است
آمدند تختخواب و سایر زلم زیمبوها را نصب کردند رفتند ، هر هفته هم دو بار یک خانم دکتر تراپیست میآید به زن مان یاد میدهد چطور راه برود ،چطور دوش بگیرد ،چطور ورزش بکند ،چطور تمرین بکند ، چه دارویی بخورد ،چه وقت بخورد و این حرفها .
همه اینها برای مان چهل و یک دلار خرج بر داشته است!چهل و یک دلار . چهل و یک دلاری که هر ماه بابت بیمه مان میدهیم .
واقعا خاک بر سر امریکا !
این هم شد مملکت؟(حالا لابد یک عده ای از آن ضد امپریالیست هایی که زیر علم و بیرق آسید علی آقای روضه خوان و آن آقای تزار روس سینه میزنند خواهند آمد با دهانی کف کرده و رگ های گردن به حجت قوی خواهند گفت : ای آقا ! این چه حرفی است شما میزنید ؟ این امریکای جنایتکار و این امپریالیزم نابکار کشورهای دیگر را میدوشد تا چنین رفاهی برای شهروندانش فراهم کند !
من میگویم شما چرا چنین عرضه ای ندارید ؟ فقط بلدید مثل سگ یوسف ترکمن واق واق بکنید ؟ بقول ابرام آقا همسایه شیرازی ما درتان را بذارید عامو ، دمته بیگیر بوگو گل پودنک (زر زیادی نزن )سخن تو ده من به نیم گوز !
برو عقل پیدا کن بنگ از دکان بقالی نستان که ترا خیال ها به بند بلا اندازد .با خواب دیدن هم نمیتوان آبستن شد .
باری، زن مان حالا چند روزی است اینجا توی خانه مان بستری است ، دارد گاماس گاماس راه می افتد . من هم پرستاری اش میکنم و هر روز صبح برایش شعر شیرازی میخوانم :
میگمش راسش بُوگو دوسم می داری؟ میگه وُی نه.
میگمش اگر باخوام پا پیش می ذاری؟ میگه وُی نه
میگمش قول و قرار به کس نداری؟ میگه وُی نه
میگمش نه پس بیام به خواسگاری؟ میگه وُی ها